شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

بازرگانی پرشین پیشرانه

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

معرفی بهترین اسپیکرهای بلوتوث DIVOOM

معرفی بهترین اسپیکرهای بلوتوث DIVOOM

امروز شاهد این هستیم که اسپیکرهای بلوتوث با سرعتی سرسام آور در حال باز کردن پای خود به خانه‌ها و سفرها و حتی میهمانی‌های مختلف هستند و نمی‌توان از این حقیقت غافل شد که روز به روز محصولات جذاب تری در این زمینه در حال ارائه هستند. حجم کم، صدای با کیفیت، قابلیت اتصال آسان و مهم‌تر از همه عدم نیاز به سیم همه از مواردی هستند که بازار این کوچولو‌های خوش‌صدا را بیش از پیش گرم می‌کنند.

در میان تمام برندهای غول در زمینۀ تولید این اسپیکرها نام‌های بیشماری وجود دارند که ممکن است پیش از این هرگز نام آن‌ها به گوشتان نخورده باشد. یکی از کمپانی‌های تازه‌کاری که مدت زیادی از فعالیتش در زمینۀ عرضۀ اسپیکرهای بلوتوث نمی‌گذرد کمپانی DIVOOM است. این شرکت ژاپنی با ارائۀ مدل‌های مختلف و متنوع خود به آرامی در حال تبدیل شدن به یکی از پدیده‌های عرصۀ اسپیکرهای بلوتوث است. در ادامۀ این مطلب به معرفی مجموعه‌ای از بهترین اسپیکرهای تولید شده توسط این کمپانیِ خلاق و دوست داشتنی خواهیم پرداخت.

www.persianpishraneh.com

برترین اسپیکرهای بلوتوث: Divoom OnBeat 500

مهم‌ترین ویژگی این محصولDivoom که آن را تبدیل به یکی از برترین اسپیکرهای بلوتوث ساخت این کمپانی می‌کند مربوط می‌شود به باس آن به طوری که هنگام شنیدن صدای ان تقریباً غیرممکن خواهد بود که باور کنید این حجم باس از یک ووفر ۳ اینچی خارج می‌شود. کیفیت دیگر بخش‌های صدا نیز در سطح قابل قبولی قرار دارد به طوری که کمتر اسپیکر بلوتوثی با این قیمت و کیفیت صدا در بازار پیدا خواهید کرد.

در مقابل اما، Divoom Onbeat 500 به لحاظ طراحی به کل میدان را به سایر رقبایش واگذار می‌کند و توریِ موجدار تعبیه شده روی اسپیکرهای آن هم نمی‌تواند چیزی به زیبایی این محصول خوش‌صدا بیفزاید. البته ظاهر اسپیکر در آخرین مرحلۀ اهمیت قرار می‌گیرد و چه اهمیتی دارد که یک اسپیکر قوی، خوش صدا، پرقدرت و با بازدهی باطری قابل قبول در اختیار داشته باشید که ظاهر مدرن و آنچنانی ای ندارد؟ همۀ این‌ها به کنار، قیمت بسیار مناسب را هم اگر به مجموعۀ ویژگی‌های این اسپیکر بیفزایید به احتمال زیاد دیگر شکی برای انتخاب آن باقی نخواهد ماند.

Divoom Airbeat 20

این اسپیکر بلوتوث از دو بلندگوی ۴ واتی بهره می‌برد و با ابعاد جمع‌و‌جور و ظاهر جذابش یکی از بهترین گزینه‌ها برای گوش کردن به موزیک در طبیعت یا استخر است. میپرسید چرا استخر؟ پاسخ ساده‌ است: Airbeat 20 یک اسپیکر بلوتوث ضد آب است که دارای گواهینامۀ IPX 44 است و می‌توانید با خیال راحت در چنین محیط‌هایی توسط آن به موسیقی مورد علاقه‌تان گوش دهید. این محصول Divoom همچنین به علت استفاده از قطعات لاستیکی در مقابل سقوط و ضربه هم دوام خوبی دارد که آن را قابل توجه می‌کند.

Airbeat 20 از یک باطری ۱۸۰۰ میلی‌امپر ساعتی بهره می‌برد که آن را قادر می سازد تا ۶ ساعت به پخش موزیک بپردازد. یکی دیگر از ویژگی‌های جذاب این اسپیکر این است که می‌تواند بعنوان یک هندزفری عمل کند و اگر وقتی که در حال شنا هستید مجبور نباشید برای پاسخ دادن به تماس دوستتان با دست و بال خیس به سمت گوشی رفته و دسته گل به آب دهید.

Divoom Voombox Outdoor

این اسپیکر را درواقع می‌توان برادر بزرگ‌ترِ نمونۀ قبلی که معرف کردیم برشمرد چرا که تمامی ویژگی‌های آن مانند مقاومت در برابر آب و بدنۀ لاستیکی (البته با طراحی ضعیف‌تر) را با ۳ اسپیکر سایز بزرگتر ترکیب کرده است که توان خروجی ۱۵ واتی را ارائه می‌دهند. این اسپیکر از باطری پرقدرتی برخوردار است به طوری که قادر است چیزی حدود ۱۲ ساعت به پخش موزیک بپردازد که عدد جالب توجهی میان اسپیکرهای بلوتوث DIVOOM به شمار می‌رود.

در مورد مقولۀ صدا تا زمانی که صدای این اسپیکر را بیش از حد معینی زیاد نکرده‌اید همه چیز عالی پیش می‌رود و موزیک‌ها با دقت و جزئیات خوب پخش می‌شوند و باس هم در سطح قابل قبولی اجرا می‌شود. اما زمانی که صدای آن را از حدی بلندتر می کنید ممکن است متوجه شوید که صدا با کمی دیستورت یا اعوجاج پخش می‌شود. البته باز هم با توجه به قیمتی که برای این اسپیکر بلوتوث در نظر گرفته شده است این مسئله را نمی‌توان یک ایراد اساسی به حساب آورد. در مجموع Divoom Voombox Outdoor همانطور که از نامش پیداست یک اسپیکر خوب و مقاوم و خوش صدا برای فضاهای باز همچون پیک‌نیک‌ها و کمپینگ است که می‌تواند با باطری قدرتمندش تا ساعت‌ها گوش‌هایتان را گرم کند!

Divoom Timebox-Mini

این اسپیکر که یکی از خاص‌ترین اسپیکرهای بلوتوث کمپانی Divoom به شمار می‌رود درواقع تنها یک اسپیکر نیست. تایم‌باکس مینی درواقع همانقدر که یک اسپیکر بلوتوث است یک ساعت زنگدار و یک اثر هنری هم هست! این گجت دوست‌داشتنی به یک صفحه نمایش ۱۱ در ۱۱ پیکسل مجهز است که قادر است اطلاعاتی همچون دمای هوا، زمان و نوتیفیکیشن‌های دریافتی از شبکه‌های اجتماعی نظیر تلگرام و اینستاگرام را دریافت کند. البته مشخص است که بیشتر ویژگی‌هایی که ذکر شد نیازمند اتصال به یک تلفن هوشمند است و درواقع قرار است تایم‌باکسِ کوچک در این مورد نقش یک صفحه‌نمایش فسقلی را بازی کند.

Divoom Timebox-Mini در هفت رنگ هوس برانگیز ارائه می‌شود و همانطور که متوجه شده‌اید از یک لحاظ درست در نقطۀ مقابل اسپیکری که قبل از آن معرفی کردیم قرار می‌گیرد. این اسپیکر بیشتر از آنکه یک اسپیکر مناسب کمپینگ و فضای بیرونی باشد یک اثر هنری است که بهترین جایش اتاق خواب است و کنار تختتان است. البته فکر نکنید که با یک بچه سوسول طرف هستیم چرا که اگر مقولۀ صدا را در نظر بگیریم تایم‌باکس بسیار بیش از قد و قواره‌اش ظاهر خواهد شد و صدایی گرم و شفاف با باس و قدرت بالا ارائه خواهد کرد.

Divoom Voombox Travel 3

Divoom Voombox Travel 3 تمام تلاشش را کرده تا اسپیکر خوب و سربه راهی باشد و در حد و اندازه‌های خودش هم توانسته خوب ظاهر شود. اگرچه صدای آن در ولوم‌های بالا با دیستورت مواجه می‌شود اما اگر صدای آن را در آخرین حد خود قرار ندهیم می‌توانیم از صدای دقیق و گرم آن با باس قوی لذت ببریم.

یکی از ویژگی‌های اسپیکرهای فوق کوچک نظیر همین Voombox Travel 3 این است که صدای میانه یا «مید-رنج» آن‌ها بسیار قوی و شفاف است که همین موضوع باعث می‌شود خوش به حال طرفداران موزیک راک یا موزیک‌های آکوستیک شود و بتوانند با استفاده از این کوچولوهای دوست داشتنی بهترین صدای متناسب با نوع موزیک مورد علاقه‌شان را به خونشان تزریق کنند. در مجموع اگر در میان دریای اسپیکرهای بلوتوث به دنبال یک اسپیکر کوچک و خوش‌دست و البته خوش قیمت می‌گردید این نمونه می‌تواند یکی از انتخاب‌هایتان باشد.

Divoom Bluetune-Bean

این اسپیکر نمونۀ کمی بزرگتر و البته قوی‌تر اسپیکر قبلی است و البته شکل و شمایل آن هم به کلی متحول شده است. طراحی آن اگرچه ممکن است خاص و فانتزی باشد اما باید بگوییم این اسپیکر به خوش دستی و خوش سایزی اسپیکر قبلی نیست اما از آنجایی که گلِ بی خار فقط خداست صدای آن بسیار بهتر و قوی‌تر از نمونۀ قبلی است و قیمت آن هم تنها ۹ دلار گرانتر از Voombox Travel 3 است.

در کنار این اسپیکر تخم مرغی تنها دو دکمه وجود دارد که یکی برای خاموش و روشن کردن و دیگری برای تعویض بین حالت اسپیکر و تماس صوتی است. در بین آن‌ها هم یک سوراخ کوچک روی بدنۀ لاستیکی تعبیه شده است تا نور ال‌ای‌دی کوچکی که وظیفۀ نمایش حالن آماده به اتصال را دارد دیده شود. این اسپیکر از یک بلندگوی ۳ واتی بهره می‌برد که به نسبت صدای خوب و پرقدرتی را تولید می‌کند. به گفتۀ کمپانی سازنده تخم مرغ قادر است تا ۶ ساعت بدون مشکل به پخش موزیک بپردازد که عدد نسبتاً خوبی برای این قد و قواره و حجم صدا به شمار می‌رود.

Divoom Airbeat 10

در کمال ناباوری این اسپیکر هم به نوعی همان نمونۀ قبلی است منتها کمی خوشتیپ‌تر یا بهتر است بگوییم همه‌پسندتر شده است. این اسپیکر دارای گواهینامۀ IPX4 است و این بدان معناست که شما می‌توانید زیر دوش با خیال راحت اِبی گوش کنید و کِیف دنیا را ببرید! گواه این مسئله هم آنجاست که در جعبۀ این محصول علاوه بر گیرۀ نگهدارنده برای اتصال آن به بدنۀ دوچرخه یک پلاستیک مکنده برای چسباندن آن به سطوحی مانند سرامیک حمام تعبیه شده که واقعاً هم قوی است و می توان به آن اعتماد کرد. در قسمت بالایی آن هم یک جا برای نصب کارابین یا همان گیره‌های جذاب کوهنوردی تهیه شده که می‌توانید توسط آن اسپیکر را به کوله یا جاهای دیگر خود متصل کنید!

در کناره‌های اسپیکر نیز چهار دکمه تعبیه شده اند و وظیفۀ خاموش و روشن، پخش و توقف و کم و زیاد کردن صدا را به عهده دارند. البته دکمۀ پخش/توقف کارهای دیگری از جمله پاسخ و رد تماسهای دریافتی و غیرفعال کردن حالت همگام سازی را نیز بلد است انجام دهد. درمورد صدا هم اگرچه هنوز مشکل دیستورت در ولوم‌های بسیار بالا وجود دارد اما باید بگوییم صدای ایربیت ۱۰ در ولوم‌های میانه هم آنقدر بالاست که امکان ندارد زیر دوش و با آن حجم صدا تحریرهای آقای صدا را از دست بدهید!

www.persianpishraneh.com

معرفی بهترین و خاطره‌انگیزترین بازی‌های NES در طول تاریخ

معرفی بهترین و خاطره‌انگیزترین بازی‌های NES در طول تاریخ

موفقیت نینتندو در عرضۀ کنسول NES Classic Edition در انتهای سال گذشتۀ میلادی، نشان داد که عشق به کنسول قدیمی NES هنوز نمرده و بسیاری از افراد، حاضرند برای زنده کردن خاطراتشان در بازی با NES پول هم پرداخت کنند. البته حتی اگر دیگر به کنسول قدیمی خود دسترسی نداشته باشید یا کنسول جدید را نیز تهیه نکرده باشید، باز هم می‌توان با کمک شبیه‌سازهای موجود، از بازی‌های قدیمی استفاده کرد.

در این مطلب قصد داریم خاطره‌انگیزترین، محبوب‌ترین و مهم‌ترین بازی‌های NES به انتخاب وب‌سایت Digital Trends را به شما معرفی کنیم.

www.persianpishraneh.com

۵۰- Castlevania II: Simon’s Quest

گاهی اوقات، بزرگی یک اثر بیشتر از خوب بودنِ آن، به جسورانه و انقلابی بودنش برمی‌گردد. این مسئله به خوبی در مورد Castlevania II: Simon’s Quest صدق می‌کند. عنوانی که روی گیم‌پلی ماجرایی و سکویی نسخه اول Castlevania ساخته شده و عناصر نقش‌آفرینی مانند نقشۀ دنیا و سیستم تجربه به آن اضافه شده است. روند بازی از حالت اکتشاف غیرخطی Metroid اقتباس شده که باعث می‌شود گیم‌پلی بسیار بازتری داشته باشیم. در این بازی آیتم‌های مخفی بسیار زیادی در گوشه و کنارها قرار داده شده که برای به پایان رساندن بازی، رسیدن به آن‌ها ضروری است و به نوعی، تمام کردن بازی بدون راهنمایی را نزدیک به غیر ممکن می‌کنند.

در حالی که Simon’s Quest احتمالاً سرگرم‌کننده‌ترین یا خوش‌ساخت‌ترین بازی NES نباشد، توانست تعدادی از عناصر مکانیکی جدید را به بازی‌های ویدئویی بیاورد. ضمن اینکه این بازی اولین عنوانی بود که در آن حالت تغییر شب و روز وجود داشت به طوری که بازی کردن در حالت شب، بسیار سخت‌تر از حالت دیگر بود. بسیاری از افراد شاید از بازی کردن با Castlevania II لذت نبرند، اما بزرگ بودن همیشه به معنای محبوب بودن نیست.

۴۹- Metal Gear

بله متال گیر! سال‌ها پیش شنیده شدن صدای David Hayter به عنوان سالید اسنیک و در زمانی که هنوز هیدئو کوجیما به این شهرت در نویسندگی و طراحی بازی نرسیده بود، اولین عنوان متال گیر ساخته شد. این بازی ماجرایی البته کیلومترها با نسخه‌هایی که در سال‌های اخیر منتشر شده فاصله داشت اما گیم‌پلی آن در همان زمان هم نشان از یک بازی جذاب و سرگرم‌کننده داشت. یک بازی با مأموریت‌های مخفی که در آن اسنیک می‌بایست مخفیانه و با کمک پناه گرفتن در موانع مختلف، در مقر دشمن نفوذ کند. اگر یک نگهبان اسنیک را می‌دید، همۀ نگهبانان به دور او جمع می‌شدند. البته در این بازی هوش مصنوعی چندان پیچیده نبود و می‌شد با سختی نه چندان زیادی دشمنان را پشت سر گذاشت.

بازی کردن عنوان اولیۀ Metal Gear برای طرفداران این مجموعۀ بسیار محبوب مانند مطالعه روی استخوان‌ها و فسیل‌های موجودات ماقبل تاریخ است! بررسی و توجه به جنبه‌هایی که از بازی که توانستند در طول سالیان دراز در این مجموعه باقی بمانند و تأثیرات اولین عنوان متال گیر روی سایر عناوین و شخصیت‌های مختلف بازی در سال‌های بعد، کار جالبی خواهد بود.

۴۸- Life Force

پس از موفقیت بالای بازی Gradius، به طور طبیعی یک نسخۀ جدید نیز از آن ساخته شد. بازی جدید با نام Salamander شناخته می‌شد و مانند پدر خود، پیش از ارائه روی NES، به عنوان یک بازی آرکید مطرح شده بود. نسخۀ کنسولی این بازی Life Force نام گرفت و یک بازی شوتر بود که در آن بازیکن در نقش خلبان Vic Viper انجام وظیفه می‌کرد و امکان جمع کردن یاران در سفینه‌ای به نام Lord British نیز در آن مهیا بود. این عنوان البته اختلاف خیلی بزرگی با عنوان اصلی این بازی نداشت اما توانست سیستم تعادل ساده‌ای را معرفی کند و حالت‌های عمودی و افقی حرکت را به طور جالبی انجام دهد. در مجموع می‌توان گفت انجام شش مرحله بازی با Life Force بسیار جالب‌تر از انیمیشن ساخته شده بر اساس عنوان این بازی بود.

۴۷- Kung Fu

از حیث سادگی و قابلیت انجام بازیبه عنوان یک کار تکراری، کونگ فو مانند شکار مرغابی (Duck Hunt) بود. این بازی ابتدا با نام Kung-Fu Master به عنوان یک بازی آرکیدی قدیمی ارائه شد و پس از انقلاب ۸ بیتی، به کنسول‌های مختلفی مثل NES پورت شده و نام Master از آن حذف شد. این بازی تنها پنج مرحله داشت و بازی‌کن در آن می‌توانست از ضربات پا و دست استفاده کند و پس از تمام کردنِ آن (که در چند دقیقه می‌شد آن را انجام داد) حالت سخت‌تر همان مراحل تکرار می‌شد. در این بازی از بخش‌هایی از عناصر بازی با مرگ بروس لی نیز استفاده شده بود. کونگ فو یکی از اولین بازی‌ها در سبک مبارزه‌ای به شکل خاص خود است.

۴۶- Ninja Gaiden II: The Dark Sword of Chaos

یک سال پس از اتفاق Ninja Gaiden، دومین بخش از این بازی بر اساس مأموریت ریو در مبارزه با امپراطوری شیطانی Ashtar و شکست نقشه‌هایش در نابودی دنیا متمرکز شده بود. این بازی به طور کلی، همان عنوان اولیه به علاوۀ بهبودهای گرافیک ۸ بیتی و قابلیت کنترل بهتر بازیکن و توانایی در بالا رفتن از دیوارها (که پیش از آن فقط می‌توانستید روی آن‌ها بپرید) بود. ضمن اینکه در این بازی، ریو توانایی‌های بیشتری مثل قابلیت استفاده از خنجر، توپ آتشین و ساختن همزاد از خود را داشت. توانایی‌های جدید بازی در کنار ادامۀ توجه سازنده روی موسیقی و جنبه‌های سینمایی بازی، باعث شد این عنوان هم بتواند به خوبی نینجا گایدن اصلی موفق باشد.

۴۵- Kid Icarus

این بازی در واقع همزمان و در کنار بازی Metroid طراحی و منتشر شد و با توجه به موفقیت فوق‌العادۀ متروید، Kid Icarus در حاشیه قرار گرفت. اما این بازی سکویی یک عنوان بسیار سخت بود. حرکت پیوستۀ محیط بازی بر اساس صعود بازیکن به بالاتر باعث می‌شد هر پرش با زمان‌بندی نامناسب یا هر صبر اضافه باعث پیش آمدن اتفاقات ناگوار شود. بسیاری از سکوهای متحرک هم در مسیر قرار داشتند که حرکت کردن و هدایت بازیکن روی آن بیش از حد دشوار بود. ایکاروس می‌توانست تا نزدیکی خورشید رفته یا روی آب هم معلق شود اما این حرکات نسبت به سایر بخش‌ها، بسیار آسان‌تر بودند. جدیدترین عنوان از این سری که احتمالاً آخرین آن‌ها نیز باشد، چندی پیش با نام Kid Icarus Uprising برای پلت‌فرم نینتندو ۳DS آماده شده است.

۴۴- Duck Hunt

احتمالاً هیچ علاقمندی به بازی‌های NES وجود نداشته باشد که حتی یک بار، به قصد تهیۀ Duck Hunt یا شکارچی مرغابی از خانه خارج شده باشد! اما شانس بزرگ شکارچی مرغابی این بود که به همراه Super Mario Bros عرضه می‌شد و در کنار این عنوان فوق محبوب، تا حدی فرصت دیده شدن پیدا کرد. این بازی، یک روند کاملاً تکراری و بدون نیاز به فکر داشت که به نوعی می‌توان آن را پدر بازی‌های مخصوص وقت‌کشی (چیزی مثل انگری بردز در سال‌های اخیر) دانست. بازیکن باید به تعداد مشخصی مرغابی به طور متوالی شلیک می‌کرد تا به مرحلۀ بعد برود و یک سگ هم در تمام مواقعی که تیر شما به خطا می‌رفت، وسط صفحه حاضر شده و به شما می‌خندید! این بازی اولین (و تنها) عنوانی بود که از تفنگ سبک NES Zapper استفاده می‌کرد. البته در کنار تکراری بودن و نیاز نداشتن به فکر، واقعاً شلیک به ۱۰ مرغابی به طور متوالی، کار بسیار سختی بود.

۴۳- Vice: Project Doom

Vice: Project Doom در ابتدا چندان مورد توجه قرار نگرفته بود اما این عنوان، واقعاً شایستۀ توجه و حتی ستایش بود. خط داستانی این بازی اصیل و نوآورانه بود. تمرکز بازی روی یک کاراگاه و بررسی‌های او روی یک شرکت بیگانۀ مخفی و فعالیت‌های آن در تولید داروهای اعتیارآور و عرضۀ آن‌ها در بازار سیاه بود. یک بازی متشکل از چندین ژانر که در آن، جنبه‌های بازی سکویی به سبک نینجا گایدن، بخش‌های مورد نیاز به رانندگی مثل شکارچی جاسوس (Spy Hunter)، عناصر بازی‌های اول شخص تفنگی و اسلحه‌های مختلف وجود داشت. علاوه بر آن‌ها، استانداردهای مورد نیاز بازیکن مانند نشانگر سلامت کاراکتر، تعداد محدود جان‌های مورد استفاده و ۱۱ مرحله با اسلحه‌های جدید و جنبه‌های سینمایی نیز در Vice: Project Doom وجود داشت.

۴۲- A Boy and His Blob: Trouble on Blobonia

این بازی کلاسیک مربوط به ۱۹۸۹ یک داستان جذاب و دلگرم‌کننده در مورد یک کودک و قطره‌اش در خود داشت. با ترکیب عناصری از بازی‌های سکویی و معمایی، در A Boy and His Blob مراحل مختلفی برای نجات سیارۀ خانگی قطره از دست یک دیکتاتور شیطانی طی می‌شد. در طول بازی، پسر می‌توانست آبنبات‌هایی را جمع‌آوری کرده و به قطره داده تا بتواند به شکل‌های مختلفی که برای محیط بازی مناسب‌تر است تبدیل شود. برای مثال با دادن یک نوع آبنبات خاص به قطره، شاهد تبدیل شدنش به نردبان و با دادن آبنبات دیگری به او، تبدیل به چتر می‌شد و اگر نیاز به داشتن یه پل برای عبور از مسیر داشتید، می‌توانستید یک آبنبات با طعم توت‌فرنگی به قطره دهید. از جهت این تبدیل شدن‌ها، A Boy and His Blob شباهت زیادی به E.T. داشت.

۴۱- Adventure Island II

عنوان اصلی Adventure Island یا جزیرۀ ماجراجویی در واقع یک کپی ناموفق و پر سر و صدا از Wonder Boy سگا بود اما نسخۀ دوم از این بازی با اضافه کردن عناصر خوب و مثبتی مثل دایناسورها و اسکیت‌سواری، بازی خوب و جذابی از کار در آمد. این بازی یکی از موارد کلاسیک «نجات دختر از دست آدم بد» بود که بازیکن در نقش یک دریانورد با کلاه سفید به نام Master Higgins حرکت می‌کرد.

www.persianpishraneh.com

معرفی بهترین و خاطره‌انگیزترین بازی‌های NES در طول تاریخ

معرفی بهترین و خاطره‌انگیزترین بازی‌های NES در طول تاریخ

موفقیت نینتندو در عرضۀ کنسول NES Classic Edition در انتهای سال گذشتۀ میلادی، نشان داد که عشق به کنسول قدیمی NES هنوز نمرده و بسیاری از افراد، حاضرند برای زنده کردن خاطراتشان در بازی با NES پول هم پرداخت کنند. البته حتی اگر دیگر به کنسول قدیمی خود دسترسی نداشته باشید یا کنسول جدید را نیز تهیه نکرده باشید، باز هم می‌توان با کمک شبیه‌سازهای موجود، از بازی‌های قدیمی استفاده کرد.

در این مطلب قصد داریم خاطره‌انگیزترین، محبوب‌ترین و مهم‌ترین بازی‌های NES به انتخاب وب‌سایت Digital Trends را به شما معرفی کنیم.

www.persianpishraneh.com

۵۰- Castlevania II: Simon’s Quest

گاهی اوقات، بزرگی یک اثر بیشتر از خوب بودنِ آن، به جسورانه و انقلابی بودنش برمی‌گردد. این مسئله به خوبی در مورد Castlevania II: Simon’s Quest صدق می‌کند. عنوانی که روی گیم‌پلی ماجرایی و سکویی نسخه اول Castlevania ساخته شده و عناصر نقش‌آفرینی مانند نقشۀ دنیا و سیستم تجربه به آن اضافه شده است. روند بازی از حالت اکتشاف غیرخطی Metroid اقتباس شده که باعث می‌شود گیم‌پلی بسیار بازتری داشته باشیم. در این بازی آیتم‌های مخفی بسیار زیادی در گوشه و کنارها قرار داده شده که برای به پایان رساندن بازی، رسیدن به آن‌ها ضروری است و به نوعی، تمام کردن بازی بدون راهنمایی را نزدیک به غیر ممکن می‌کنند.

در حالی که Simon’s Quest احتمالاً سرگرم‌کننده‌ترین یا خوش‌ساخت‌ترین بازی NES نباشد، توانست تعدادی از عناصر مکانیکی جدید را به بازی‌های ویدئویی بیاورد. ضمن اینکه این بازی اولین عنوانی بود که در آن حالت تغییر شب و روز وجود داشت به طوری که بازی کردن در حالت شب، بسیار سخت‌تر از حالت دیگر بود. بسیاری از افراد شاید از بازی کردن با Castlevania II لذت نبرند، اما بزرگ بودن همیشه به معنای محبوب بودن نیست.

۴۹- Metal Gear

بله متال گیر! سال‌ها پیش شنیده شدن صدای David Hayter به عنوان سالید اسنیک و در زمانی که هنوز هیدئو کوجیما به این شهرت در نویسندگی و طراحی بازی نرسیده بود، اولین عنوان متال گیر ساخته شد. این بازی ماجرایی البته کیلومترها با نسخه‌هایی که در سال‌های اخیر منتشر شده فاصله داشت اما گیم‌پلی آن در همان زمان هم نشان از یک بازی جذاب و سرگرم‌کننده داشت. یک بازی با مأموریت‌های مخفی که در آن اسنیک می‌بایست مخفیانه و با کمک پناه گرفتن در موانع مختلف، در مقر دشمن نفوذ کند. اگر یک نگهبان اسنیک را می‌دید، همۀ نگهبانان به دور او جمع می‌شدند. البته در این بازی هوش مصنوعی چندان پیچیده نبود و می‌شد با سختی نه چندان زیادی دشمنان را پشت سر گذاشت.

بازی کردن عنوان اولیۀ Metal Gear برای طرفداران این مجموعۀ بسیار محبوب مانند مطالعه روی استخوان‌ها و فسیل‌های موجودات ماقبل تاریخ است! بررسی و توجه به جنبه‌هایی که از بازی که توانستند در طول سالیان دراز در این مجموعه باقی بمانند و تأثیرات اولین عنوان متال گیر روی سایر عناوین و شخصیت‌های مختلف بازی در سال‌های بعد، کار جالبی خواهد بود.

۴۸- Life Force

پس از موفقیت بالای بازی Gradius، به طور طبیعی یک نسخۀ جدید نیز از آن ساخته شد. بازی جدید با نام Salamander شناخته می‌شد و مانند پدر خود، پیش از ارائه روی NES، به عنوان یک بازی آرکید مطرح شده بود. نسخۀ کنسولی این بازی Life Force نام گرفت و یک بازی شوتر بود که در آن بازیکن در نقش خلبان Vic Viper انجام وظیفه می‌کرد و امکان جمع کردن یاران در سفینه‌ای به نام Lord British نیز در آن مهیا بود. این عنوان البته اختلاف خیلی بزرگی با عنوان اصلی این بازی نداشت اما توانست سیستم تعادل ساده‌ای را معرفی کند و حالت‌های عمودی و افقی حرکت را به طور جالبی انجام دهد. در مجموع می‌توان گفت انجام شش مرحله بازی با Life Force بسیار جالب‌تر از انیمیشن ساخته شده بر اساس عنوان این بازی بود.

۴۷- Kung Fu

از حیث سادگی و قابلیت انجام بازیبه عنوان یک کار تکراری، کونگ فو مانند شکار مرغابی (Duck Hunt) بود. این بازی ابتدا با نام Kung-Fu Master به عنوان یک بازی آرکیدی قدیمی ارائه شد و پس از انقلاب ۸ بیتی، به کنسول‌های مختلفی مثل NES پورت شده و نام Master از آن حذف شد. این بازی تنها پنج مرحله داشت و بازی‌کن در آن می‌توانست از ضربات پا و دست استفاده کند و پس از تمام کردنِ آن (که در چند دقیقه می‌شد آن را انجام داد) حالت سخت‌تر همان مراحل تکرار می‌شد. در این بازی از بخش‌هایی از عناصر بازی با مرگ بروس لی نیز استفاده شده بود. کونگ فو یکی از اولین بازی‌ها در سبک مبارزه‌ای به شکل خاص خود است.

۴۶- Ninja Gaiden II: The Dark Sword of Chaos

یک سال پس از اتفاق Ninja Gaiden، دومین بخش از این بازی بر اساس مأموریت ریو در مبارزه با امپراطوری شیطانی Ashtar و شکست نقشه‌هایش در نابودی دنیا متمرکز شده بود. این بازی به طور کلی، همان عنوان اولیه به علاوۀ بهبودهای گرافیک ۸ بیتی و قابلیت کنترل بهتر بازیکن و توانایی در بالا رفتن از دیوارها (که پیش از آن فقط می‌توانستید روی آن‌ها بپرید) بود. ضمن اینکه در این بازی، ریو توانایی‌های بیشتری مثل قابلیت استفاده از خنجر، توپ آتشین و ساختن همزاد از خود را داشت. توانایی‌های جدید بازی در کنار ادامۀ توجه سازنده روی موسیقی و جنبه‌های سینمایی بازی، باعث شد این عنوان هم بتواند به خوبی نینجا گایدن اصلی موفق باشد.

۴۵- Kid Icarus

این بازی در واقع همزمان و در کنار بازی Metroid طراحی و منتشر شد و با توجه به موفقیت فوق‌العادۀ متروید، Kid Icarus در حاشیه قرار گرفت. اما این بازی سکویی یک عنوان بسیار سخت بود. حرکت پیوستۀ محیط بازی بر اساس صعود بازیکن به بالاتر باعث می‌شد هر پرش با زمان‌بندی نامناسب یا هر صبر اضافه باعث پیش آمدن اتفاقات ناگوار شود. بسیاری از سکوهای متحرک هم در مسیر قرار داشتند که حرکت کردن و هدایت بازیکن روی آن بیش از حد دشوار بود. ایکاروس می‌توانست تا نزدیکی خورشید رفته یا روی آب هم معلق شود اما این حرکات نسبت به سایر بخش‌ها، بسیار آسان‌تر بودند. جدیدترین عنوان از این سری که احتمالاً آخرین آن‌ها نیز باشد، چندی پیش با نام Kid Icarus Uprising برای پلت‌فرم نینتندو ۳DS آماده شده است.

۴۴- Duck Hunt

احتمالاً هیچ علاقمندی به بازی‌های NES وجود نداشته باشد که حتی یک بار، به قصد تهیۀ Duck Hunt یا شکارچی مرغابی از خانه خارج شده باشد! اما شانس بزرگ شکارچی مرغابی این بود که به همراه Super Mario Bros عرضه می‌شد و در کنار این عنوان فوق محبوب، تا حدی فرصت دیده شدن پیدا کرد. این بازی، یک روند کاملاً تکراری و بدون نیاز به فکر داشت که به نوعی می‌توان آن را پدر بازی‌های مخصوص وقت‌کشی (چیزی مثل انگری بردز در سال‌های اخیر) دانست. بازیکن باید به تعداد مشخصی مرغابی به طور متوالی شلیک می‌کرد تا به مرحلۀ بعد برود و یک سگ هم در تمام مواقعی که تیر شما به خطا می‌رفت، وسط صفحه حاضر شده و به شما می‌خندید! این بازی اولین (و تنها) عنوانی بود که از تفنگ سبک NES Zapper استفاده می‌کرد. البته در کنار تکراری بودن و نیاز نداشتن به فکر، واقعاً شلیک به ۱۰ مرغابی به طور متوالی، کار بسیار سختی بود.

۴۳- Vice: Project Doom

Vice: Project Doom در ابتدا چندان مورد توجه قرار نگرفته بود اما این عنوان، واقعاً شایستۀ توجه و حتی ستایش بود. خط داستانی این بازی اصیل و نوآورانه بود. تمرکز بازی روی یک کاراگاه و بررسی‌های او روی یک شرکت بیگانۀ مخفی و فعالیت‌های آن در تولید داروهای اعتیارآور و عرضۀ آن‌ها در بازار سیاه بود. یک بازی متشکل از چندین ژانر که در آن، جنبه‌های بازی سکویی به سبک نینجا گایدن، بخش‌های مورد نیاز به رانندگی مثل شکارچی جاسوس (Spy Hunter)، عناصر بازی‌های اول شخص تفنگی و اسلحه‌های مختلف وجود داشت. علاوه بر آن‌ها، استانداردهای مورد نیاز بازیکن مانند نشانگر سلامت کاراکتر، تعداد محدود جان‌های مورد استفاده و ۱۱ مرحله با اسلحه‌های جدید و جنبه‌های سینمایی نیز در Vice: Project Doom وجود داشت.

۴۲- A Boy and His Blob: Trouble on Blobonia

این بازی کلاسیک مربوط به ۱۹۸۹ یک داستان جذاب و دلگرم‌کننده در مورد یک کودک و قطره‌اش در خود داشت. با ترکیب عناصری از بازی‌های سکویی و معمایی، در A Boy and His Blob مراحل مختلفی برای نجات سیارۀ خانگی قطره از دست یک دیکتاتور شیطانی طی می‌شد. در طول بازی، پسر می‌توانست آبنبات‌هایی را جمع‌آوری کرده و به قطره داده تا بتواند به شکل‌های مختلفی که برای محیط بازی مناسب‌تر است تبدیل شود. برای مثال با دادن یک نوع آبنبات خاص به قطره، شاهد تبدیل شدنش به نردبان و با دادن آبنبات دیگری به او، تبدیل به چتر می‌شد و اگر نیاز به داشتن یه پل برای عبور از مسیر داشتید، می‌توانستید یک آبنبات با طعم توت‌فرنگی به قطره دهید. از جهت این تبدیل شدن‌ها، A Boy and His Blob شباهت زیادی به E.T. داشت.

۴۱- Adventure Island II

عنوان اصلی Adventure Island یا جزیرۀ ماجراجویی در واقع یک کپی ناموفق و پر سر و صدا از Wonder Boy سگا بود اما نسخۀ دوم از این بازی با اضافه کردن عناصر خوب و مثبتی مثل دایناسورها و اسکیت‌سواری، بازی خوب و جذابی از کار در آمد. این بازی یکی از موارد کلاسیک «نجات دختر از دست آدم بد» بود که بازیکن در نقش یک دریانورد با کلاه سفید به نام Master Higgins حرکت می‌کرد.

www.persianpishraneh.com

معرفی بهترین و خاطره‌انگیزترین بازی‌های NES در طول تاریخ

معرفی بهترین و خاطره‌انگیزترین بازی‌های NES در طول تاریخ

موفقیت نینتندو در عرضۀ کنسول NES Classic Edition در انتهای سال گذشتۀ میلادی، نشان داد که عشق به کنسول قدیمی NES هنوز نمرده و بسیاری از افراد، حاضرند برای زنده کردن خاطراتشان در بازی با NES پول هم پرداخت کنند. البته حتی اگر دیگر به کنسول قدیمی خود دسترسی نداشته باشید یا کنسول جدید را نیز تهیه نکرده باشید، باز هم می‌توان با کمک شبیه‌سازهای موجود، از بازی‌های قدیمی استفاده کرد.

در این مطلب قصد داریم خاطره‌انگیزترین، محبوب‌ترین و مهم‌ترین بازی‌های NES به انتخاب وب‌سایت Digital Trends را به شما معرفی کنیم.

www.persianpishraneh.com

۵۰- Castlevania II: Simon’s Quest

گاهی اوقات، بزرگی یک اثر بیشتر از خوب بودنِ آن، به جسورانه و انقلابی بودنش برمی‌گردد. این مسئله به خوبی در مورد Castlevania II: Simon’s Quest صدق می‌کند. عنوانی که روی گیم‌پلی ماجرایی و سکویی نسخه اول Castlevania ساخته شده و عناصر نقش‌آفرینی مانند نقشۀ دنیا و سیستم تجربه به آن اضافه شده است. روند بازی از حالت اکتشاف غیرخطی Metroid اقتباس شده که باعث می‌شود گیم‌پلی بسیار بازتری داشته باشیم. در این بازی آیتم‌های مخفی بسیار زیادی در گوشه و کنارها قرار داده شده که برای به پایان رساندن بازی، رسیدن به آن‌ها ضروری است و به نوعی، تمام کردن بازی بدون راهنمایی را نزدیک به غیر ممکن می‌کنند.

در حالی که Simon’s Quest احتمالاً سرگرم‌کننده‌ترین یا خوش‌ساخت‌ترین بازی NES نباشد، توانست تعدادی از عناصر مکانیکی جدید را به بازی‌های ویدئویی بیاورد. ضمن اینکه این بازی اولین عنوانی بود که در آن حالت تغییر شب و روز وجود داشت به طوری که بازی کردن در حالت شب، بسیار سخت‌تر از حالت دیگر بود. بسیاری از افراد شاید از بازی کردن با Castlevania II لذت نبرند، اما بزرگ بودن همیشه به معنای محبوب بودن نیست.

۴۹- Metal Gear

بله متال گیر! سال‌ها پیش شنیده شدن صدای David Hayter به عنوان سالید اسنیک و در زمانی که هنوز هیدئو کوجیما به این شهرت در نویسندگی و طراحی بازی نرسیده بود، اولین عنوان متال گیر ساخته شد. این بازی ماجرایی البته کیلومترها با نسخه‌هایی که در سال‌های اخیر منتشر شده فاصله داشت اما گیم‌پلی آن در همان زمان هم نشان از یک بازی جذاب و سرگرم‌کننده داشت. یک بازی با مأموریت‌های مخفی که در آن اسنیک می‌بایست مخفیانه و با کمک پناه گرفتن در موانع مختلف، در مقر دشمن نفوذ کند. اگر یک نگهبان اسنیک را می‌دید، همۀ نگهبانان به دور او جمع می‌شدند. البته در این بازی هوش مصنوعی چندان پیچیده نبود و می‌شد با سختی نه چندان زیادی دشمنان را پشت سر گذاشت.

بازی کردن عنوان اولیۀ Metal Gear برای طرفداران این مجموعۀ بسیار محبوب مانند مطالعه روی استخوان‌ها و فسیل‌های موجودات ماقبل تاریخ است! بررسی و توجه به جنبه‌هایی که از بازی که توانستند در طول سالیان دراز در این مجموعه باقی بمانند و تأثیرات اولین عنوان متال گیر روی سایر عناوین و شخصیت‌های مختلف بازی در سال‌های بعد، کار جالبی خواهد بود.

۴۸- Life Force

پس از موفقیت بالای بازی Gradius، به طور طبیعی یک نسخۀ جدید نیز از آن ساخته شد. بازی جدید با نام Salamander شناخته می‌شد و مانند پدر خود، پیش از ارائه روی NES، به عنوان یک بازی آرکید مطرح شده بود. نسخۀ کنسولی این بازی Life Force نام گرفت و یک بازی شوتر بود که در آن بازیکن در نقش خلبان Vic Viper انجام وظیفه می‌کرد و امکان جمع کردن یاران در سفینه‌ای به نام Lord British نیز در آن مهیا بود. این عنوان البته اختلاف خیلی بزرگی با عنوان اصلی این بازی نداشت اما توانست سیستم تعادل ساده‌ای را معرفی کند و حالت‌های عمودی و افقی حرکت را به طور جالبی انجام دهد. در مجموع می‌توان گفت انجام شش مرحله بازی با Life Force بسیار جالب‌تر از انیمیشن ساخته شده بر اساس عنوان این بازی بود.

۴۷- Kung Fu

از حیث سادگی و قابلیت انجام بازیبه عنوان یک کار تکراری، کونگ فو مانند شکار مرغابی (Duck Hunt) بود. این بازی ابتدا با نام Kung-Fu Master به عنوان یک بازی آرکیدی قدیمی ارائه شد و پس از انقلاب ۸ بیتی، به کنسول‌های مختلفی مثل NES پورت شده و نام Master از آن حذف شد. این بازی تنها پنج مرحله داشت و بازی‌کن در آن می‌توانست از ضربات پا و دست استفاده کند و پس از تمام کردنِ آن (که در چند دقیقه می‌شد آن را انجام داد) حالت سخت‌تر همان مراحل تکرار می‌شد. در این بازی از بخش‌هایی از عناصر بازی با مرگ بروس لی نیز استفاده شده بود. کونگ فو یکی از اولین بازی‌ها در سبک مبارزه‌ای به شکل خاص خود است.

۴۶- Ninja Gaiden II: The Dark Sword of Chaos

یک سال پس از اتفاق Ninja Gaiden، دومین بخش از این بازی بر اساس مأموریت ریو در مبارزه با امپراطوری شیطانی Ashtar و شکست نقشه‌هایش در نابودی دنیا متمرکز شده بود. این بازی به طور کلی، همان عنوان اولیه به علاوۀ بهبودهای گرافیک ۸ بیتی و قابلیت کنترل بهتر بازیکن و توانایی در بالا رفتن از دیوارها (که پیش از آن فقط می‌توانستید روی آن‌ها بپرید) بود. ضمن اینکه در این بازی، ریو توانایی‌های بیشتری مثل قابلیت استفاده از خنجر، توپ آتشین و ساختن همزاد از خود را داشت. توانایی‌های جدید بازی در کنار ادامۀ توجه سازنده روی موسیقی و جنبه‌های سینمایی بازی، باعث شد این عنوان هم بتواند به خوبی نینجا گایدن اصلی موفق باشد.

۴۵- Kid Icarus

این بازی در واقع همزمان و در کنار بازی Metroid طراحی و منتشر شد و با توجه به موفقیت فوق‌العادۀ متروید، Kid Icarus در حاشیه قرار گرفت. اما این بازی سکویی یک عنوان بسیار سخت بود. حرکت پیوستۀ محیط بازی بر اساس صعود بازیکن به بالاتر باعث می‌شد هر پرش با زمان‌بندی نامناسب یا هر صبر اضافه باعث پیش آمدن اتفاقات ناگوار شود. بسیاری از سکوهای متحرک هم در مسیر قرار داشتند که حرکت کردن و هدایت بازیکن روی آن بیش از حد دشوار بود. ایکاروس می‌توانست تا نزدیکی خورشید رفته یا روی آب هم معلق شود اما این حرکات نسبت به سایر بخش‌ها، بسیار آسان‌تر بودند. جدیدترین عنوان از این سری که احتمالاً آخرین آن‌ها نیز باشد، چندی پیش با نام Kid Icarus Uprising برای پلت‌فرم نینتندو ۳DS آماده شده است.

۴۴- Duck Hunt

احتمالاً هیچ علاقمندی به بازی‌های NES وجود نداشته باشد که حتی یک بار، به قصد تهیۀ Duck Hunt یا شکارچی مرغابی از خانه خارج شده باشد! اما شانس بزرگ شکارچی مرغابی این بود که به همراه Super Mario Bros عرضه می‌شد و در کنار این عنوان فوق محبوب، تا حدی فرصت دیده شدن پیدا کرد. این بازی، یک روند کاملاً تکراری و بدون نیاز به فکر داشت که به نوعی می‌توان آن را پدر بازی‌های مخصوص وقت‌کشی (چیزی مثل انگری بردز در سال‌های اخیر) دانست. بازیکن باید به تعداد مشخصی مرغابی به طور متوالی شلیک می‌کرد تا به مرحلۀ بعد برود و یک سگ هم در تمام مواقعی که تیر شما به خطا می‌رفت، وسط صفحه حاضر شده و به شما می‌خندید! این بازی اولین (و تنها) عنوانی بود که از تفنگ سبک NES Zapper استفاده می‌کرد. البته در کنار تکراری بودن و نیاز نداشتن به فکر، واقعاً شلیک به ۱۰ مرغابی به طور متوالی، کار بسیار سختی بود.

۴۳- Vice: Project Doom

Vice: Project Doom در ابتدا چندان مورد توجه قرار نگرفته بود اما این عنوان، واقعاً شایستۀ توجه و حتی ستایش بود. خط داستانی این بازی اصیل و نوآورانه بود. تمرکز بازی روی یک کاراگاه و بررسی‌های او روی یک شرکت بیگانۀ مخفی و فعالیت‌های آن در تولید داروهای اعتیارآور و عرضۀ آن‌ها در بازار سیاه بود. یک بازی متشکل از چندین ژانر که در آن، جنبه‌های بازی سکویی به سبک نینجا گایدن، بخش‌های مورد نیاز به رانندگی مثل شکارچی جاسوس (Spy Hunter)، عناصر بازی‌های اول شخص تفنگی و اسلحه‌های مختلف وجود داشت. علاوه بر آن‌ها، استانداردهای مورد نیاز بازیکن مانند نشانگر سلامت کاراکتر، تعداد محدود جان‌های مورد استفاده و ۱۱ مرحله با اسلحه‌های جدید و جنبه‌های سینمایی نیز در Vice: Project Doom وجود داشت.

۴۲- A Boy and His Blob: Trouble on Blobonia

این بازی کلاسیک مربوط به ۱۹۸۹ یک داستان جذاب و دلگرم‌کننده در مورد یک کودک و قطره‌اش در خود داشت. با ترکیب عناصری از بازی‌های سکویی و معمایی، در A Boy and His Blob مراحل مختلفی برای نجات سیارۀ خانگی قطره از دست یک دیکتاتور شیطانی طی می‌شد. در طول بازی، پسر می‌توانست آبنبات‌هایی را جمع‌آوری کرده و به قطره داده تا بتواند به شکل‌های مختلفی که برای محیط بازی مناسب‌تر است تبدیل شود. برای مثال با دادن یک نوع آبنبات خاص به قطره، شاهد تبدیل شدنش به نردبان و با دادن آبنبات دیگری به او، تبدیل به چتر می‌شد و اگر نیاز به داشتن یه پل برای عبور از مسیر داشتید، می‌توانستید یک آبنبات با طعم توت‌فرنگی به قطره دهید. از جهت این تبدیل شدن‌ها، A Boy and His Blob شباهت زیادی به E.T. داشت.

۴۱- Adventure Island II

عنوان اصلی Adventure Island یا جزیرۀ ماجراجویی در واقع یک کپی ناموفق و پر سر و صدا از Wonder Boy سگا بود اما نسخۀ دوم از این بازی با اضافه کردن عناصر خوب و مثبتی مثل دایناسورها و اسکیت‌سواری، بازی خوب و جذابی از کار در آمد. این بازی یکی از موارد کلاسیک «نجات دختر از دست آدم بد» بود که بازیکن در نقش یک دریانورد با کلاه سفید به نام Master Higgins حرکت می‌کرد.

www.persianpishraneh.com

گران ترین دوربین های دنیا

گران ترین دوربین های دنیا

گران ترین دوربین های دنیا : سرعت پیشرفت تکنولوژی آنقدر بالاست که بعضی از این فعالان و نوآوران فعال در این بخش خودشان هم تعجب می‌کنند که اوف! به کجا داریم می‌رویم. مثلا همین الان شما اگر به صد سال پیش نگاه کنید فکر می‌کنید دارید به پانصد سال پیش نگاه می‌کنید. بگذارید کمی ملموس تر بگوییم: مثلا همین ۱۲-۱۰ سال پیش اگر می‌خواستید به مسافرت بروید و می‌خواستید عکسی بگیرید باید از قبل می‌رفتید عکاسی محلتان یک فیلم نگاتیو ۲۴ تایی یا ۳۶ تایی می‌خریدید، توی دوربین می‌گذاشتید و پس از گرفتن عکس دعا دعا می‌کردید که عکستان نسوخته باشد. و این استرس را با خود حمل می‌کردید تا از سفر برگردید و عکس‌ها را بدهید همان عکاسی محلتان ظاهر کند و ببینید چه گل‌هایی کاشته‌اید.

حالا اما انگار پنجاه سال از آن زمان می‌گذرد و تکنولوژی چنان پیشرفتی کرده است که با یک گوشی موبایل می‌توانید با کیفیت‌ترین عکس‌ها و فیلمهایی که به عمرتان دیده‌اید را تهیه کنید و کیف دنیا را ببرید. چه کسی فکر می‌کرد روزی بتوان با همین گوشی‌های جقله با کیفیت ۴K فیلمبرداری کرد و یا عکس‌هایی با عمق میدان و سرعت شاتر قابل تنظیم گرفت. اما مسئله اینجاست که وقتی گوشی‌های معمولی که برای افراد معمولی خلق شده‌اند چنین امکاناتی دارد بعید نیست که دوربین‌های فوق حرفه ای که مختص سلاطین عکاسی طراحی شده‌اند امکانات خفن‌تری داشته باشند که ما تصورش را هم نتوانیم بکنیم. البته این قیمت این دوربین‌ها هم به اندازۀ خودشان خفن خواهند بود و شاید حتی از شنیدن بعضی از آن‌ها دچار تیک عصبی شوید! به همین دلیل ترتیب دوربین‌هایی که در این مطلب معرفی خواهیم کرد را از کم به زیاد چیده‌ایم تا خدای نکرده اتفاقی برایتان نیفتد. (حالا بروید بگویید بچه های بلاگ بامیلو به فکر شما نیستند!)

www.persianpishraneh.com

Pentax 645Z

اگر پنتاکس را می‌شناسید باید بگوییم جزو معدود افراد خوش شانسی هستید که با این کمپانی محصولاتش آشنا هستید چون خیلی‌ها حتی نام آن هم به گوششان نخورده است. پنتاکس متخصص در زمینۀ دوربین‌های رده بالا است و حتی در ساخت بعضی از فیلم‌های سینمایی هم از محصولات این کمپانی استفاده می‌شود. ویژگی منحصر به فرد دوربین Pentax 645Z مربوط به سایز عکس‌های ارائه شده توسط آن می‌شود که این عکسها رزولوشنی برابر با ۵۱٫۴ مگاپیکسل را ارائه می‌دهد که این ویژگی می‌تواند Pentax 645Z را تبدیل به یک دوربین خارق‌العاده برای کسانی کند که عکاسی تبلیغاتی را به صورت حرفه‌ای دنبال می‌کنند. دومین ویژگی منحصر به فرد این دوربین هم مربوط می‌شود به طول عمر باطری آن، به طوری که می‌توانید با هر بار شارژ باطری چیزی حدود ۴۰۰ دقیقه (۷ ساعت) از آن استفاده کنید و نگران هیچ چیز نباشید. البته Pentax 645Z یک کمبود هم دارد که البته برای عکاسان تبلیغاتی چندان اهمیتی ندارد، این دوربین تنها قادر است سه فریم در ثانیه ثبت کند و به همین جهت اصلا آن را به عکاسان ورزشی و حیات وحش توصیه نمی‌کنیم. Pentax 645Z قیمتی برابر با ۱۰٫۴۹۹ دلار (۳۹ میلیون تومان) دارد و در لیست گران ترین دوربین های دنیا جایگاه اول را به خود اختصاص می‌دهد و این یعنی تازه ارزان ترین دوربین لیستمان را معرفی کرده‌ایم.

Leica S2-P

لیکا یک کمپانی آلمانی تمام عیار است. محصولاتی که نام این برند بر روی آن حک شده باشد بدون شک حاوی ژن اصیل ژرمن هستند و همه چیز از جمله کارایی، زیبایی، خلاقیت و البته کیفیت درمورد آن در بالاترین سطح خود قرار دارند. ویژگی خارق‌العادۀ Leica S2-P ضد آب بودن آن است. بله شما می‌توانید بدون نیاز به هیچ گونه کاوری در زیر شدید ترین باران‌ها هم به عکاسی بپردازید و صحنه‌های عشقولانه خلق کنید! Leica S2-P هم در زمینۀ عمر باطری قوی ظاهر شده است به طوری که با هر بار شارژ باطری آن می‌توانید تا ۱۰۰۰ فریم عکاسی کنید که این هم یک مزیت بزرگ محسوب می‌شود. درمورد اندازۀ عکس‌ها البته لیکا به اندازۀ دوربین قبلی قَدَر نیست و با سایز ۳۷ مگاپیکسل در رده‌ای پایین تر از پنتاکس قرار می‌گیرد اما به لحاظ کیفیت از پنتاکس هم بیشتر می‌تواند دل و دین شما را به عنوان عکاس ببرد. این قهرمان آلمانی قیمتی برابر با ۳۰٫۰۰۰ دلار (۱۱۴ میلیون تومان). فراموش نکنید که Leica S2-P تازه پنجمین گزینه در لیست گران ترین دوربین های دنیا است و ۴ دوربین گران‌تر قرار است بهتان معرفی کنیم.

Panoscan MK

این دوربین درشت اندام را می‌توان یکی از زبده‌ترین متخصصان عکاسی پانوراما دانست. Panoscan MK-3 قادر است با کیفیت شگفت‌انگیزش در زمانی حدود ۸ ثانیه یک عکس پانورامای ۳۶۰ درجه تحویلتان بدهد. این دوربین درواقع عملکردی ۴ بار سریع‌تر از سایر رقبا و کیفیتی ۸ برابر بیشتر از نزدیک ترین رقیبش دارد و همین مسئله این دوربین را تبدیل به دومین قهرمان بی چون و چرای رشتۀ عکاسی پانورامیک می‌کند . یکی دیگر از مواردی که Panoscan MK-3 در آن تخصص دارد عکاسی در نور کم است به طوری که تقریبا در هر شرایط نوری می‌توانید مطمئن باشید با این دوربین بهترین عکس‌ها را ثبت خواهید کرد. این دوربین خارق‌العاده قیمتی برابر با ۴۰٫۰۰۰ دلار (۱۵۲ میلیون) دارد و چهارمین جایگاه را در لیست گران ترین دوربین های دنیا به خود اختصاص می‌دهد.

Phase One P65 + Digital Back Medium Format with 645DF

شاید فکر کنیم شوخی می‌کنیم اما چیزی که بالا نوشتیم یک جمله نیست و نام سومین دوربین گران‌قیمت جهان است. این دوربین دانمارکی محصول همکاری بین دو کمپانی مختلف است و مهندسان و متخصصان زیادی در طراحی آن سهیم بوده‌اند. Phase One P65… یک ویژگی به خصوص دارد و آن هم بهره‌مندی از طراحی ماژولار است به طوری که همۀ قطعات ان را می‌توانید به راحتی با قطعات دوربین‌های دیگر کمپانی Phase One تعویض کنید و حالش را ببرید. این دوربین هم مانند نمونۀ قبلی که معرفی کردیم قیمتی معادل ۴۰٫۰۰۰ دلار (۱۵۲ میلیون) دارد و سومین جایگاه در لیست گران ترین دوربین های دنیا را می‌توان به آن اختصاص داد.

Seitz 6×۱۷ Panoramic

اگر با شناختن دوربینی که در بالا معرفی کردیم کف نموده و نتوانستید مسئله را هضم کنید بهتر است بگوییم این بخش را کلا نخوانید چون احتمال سنکوپ و غش به صورت پررنگی وجود دارد! Hasselblad H4D 200MS قادر است عکسهای ۲۰۰ مگاپیکسلی بگیرد!!! این دوربین درواقع دوربین H4D-50MS است که قابلیت‌های خاصی بر آن افزوده شده است و این هیولا را پدید آورده است. Hasselblad H4D 200MS به یک حس‌گر سی‌سی‌دی۵۰ مگاپیکسلی با دامنه‌ی حساسیت ۱۰۰ تا ۸۰۰ در اندازه‌ی ۳۶٫۷در۴۹٫۱ (تقریباً دو برابر یک دوربین فول‌فریم!) مجهز است و قادر است با ثبت ۶ عکس مختلف در یک لحظه، درنهایت خروجی‌ای با عکس‌های ۲۰۰ مگاپیکسلی ارائه کند. نمایشگر ۳ اینچی با تفکیک ۲۳۰۴۰۰ پیکسل و تصویر ۲۴ بیت، پشتیبانی از فضای رنگی ۱۶ بیت/کانال، خروجی فایل خام ۳FR، سرعت عکاسی ۰٫۹ عکس بر ثانیه، سرعت شاتر ۳۲ تا۱/۸۰۰ ثانیه ، اتصال فایروایر ۸۰۰، فلاش‌متری TTL و بسیاری ویژگی‌های دیگر، Hasselblad H4D 200MS را کاملاً شایستۀ لقب قهرمان گران ترین دوربین های دنیا می‌کنند. این دوربین قیمتی برابر با ۴۵٫۰۰۰ دلار (معادل ۱۷۱) میلیون تومان دارد.

www.persianpishraneh.com

بهترین فیلم های انیمه ی ژاپنیِ قرن بیست و یک

بهترین فیلم های انیمه ی ژاپنیِ قرن بیست و یک

انیمه های ژاپنی اغلب درباره ­ی کودکان هستند، اما این انیمیشن­ ها لزوماً تنها برای مخاطبان جوان نیستند. این فیلم­ ها بینشی درباره‌ی ناخودآگاه جامعه ­ی ژاپنی پیشنهاد می­دهند. کشوری که در طول جنگ جهانی دوم به قدرت نظامی انکارناپذیر دولتی و اسطوره­ ی «باد الهی» ــ از خودگذشتگی خلبان­ های کامیکازی ــ ایمان بسیار داشت. هر چند بعد از بمباران هسته­ ای ناکازاکی و هیروشیما، ژاپن باید با این حقیقت مواجه می­شد که قدرت امپراطوری خداگونه ­ی بزرگتری ــ آمریکا ــ وجود دارد. اکثر انیمیشن‌های قابل توجه ژاپنی­ همچون آکیرا، شبح درون پوسته،مدفن کرم­های شب­تاب، ناوسیکا در دره­ ی باد به هر حال درگیر کابوس جنگ جهانی دوم بودند، سایه­ ای که بر هویت ملی ژاپن سایه افکنده است، همچنین این انیمیشن­ ها مسئولیت انسانی در برابر ابداع سلاح ­های کشتار جمعی را نشان می­دادند. در همان زمان، موضوع خوداندیشی درباره­ ی جامعه ­ی فراـ‌فن ­سالاری باعث پدیدارشدن پرسش‌هایی شد: آیا شیفتگی سریعِ ژاپنی‌ها به تکنولوژی غربی موجب زایش شیطان جدیدی نمی‌شود که در نهایت و چه ‌بسا یک‌باره، نابودیِ ژاپن، سرزمین خورشید تابان، را در پی داشته باشد؟

www.persianpishraneh.com

۹- بازیگر هزاره (Millennium Actress، ساتوشی کن، ۲۰۰۱)

واقعیت و فانتزی در داستان ساتوشی کن در هم می­آمیزند. بازیگر هزاره سفری احساسی به درون خاطرات شیوکو فوجی وار، ستاره­ ی سینمای سالخورده­ای است که بهترین لحظه­ های زندگی­، کار و تاریخ ژاپن را در زمانی که استودیوی فیلم­سازی تعطیل می­شود به یاد می ­آورد. برخلاف انیمه­ های دیگر ساتوشی کن (از جمله پاپریکا) این فیلم به تصاویر طاقت ­فرسای ناخودآگاه معطوف نمی‌شود. خاطرات، بیننده را به درون جهان احساساتیِ زنی که با تصاویر معشوق گمشده ­اش تسخیر شده هدایت می­کنند. جستجوی چیوکو برای یافتن معشوقش که از زمان جوانی تا میان­سالی به درازا کشیده همچون جستجویی که در اغلب فیلم­هایش بازنمایی می­شود، از طریق تاریخ ژاپن و سینمای ژاپن به جریان می­افتد و در واقع آن تاریخ‌ها را زنده می‌کند. همه ­ی این­ها به ­وسیله ­ی خاطرات شخصیِ چیوکو ارائه می­شود، خاطراتی که وقتی به زمان حال می­رسند به ­طور فزاینده ­ای رنگی می­شوند. لایه­ ی سومی که به این همه اضافه می­شود در کاراکتر جنیا شکل می‌گیرد، یک فیلمبردار که مصاحبه ­ی چیوکو را ضبط می­کند. وقتی مسئله ­ی نگاه خیره و تماشاگر کانونی می­ شود، این انیمه به انیمه ­ی آبی کامل[Perfect Blue] ساخته ­ی خود ساتوشی کن نزدیک می­شود، در حالیکه بازیگر هزاره بسیار مثبت‌تر و خوش‌بینانه‌تر از باقی فیلم های ساتوشی کن است. اینجا سویه‌ی تاریک ذهن در سایه باقی می­ماند، و کلیدِ مطلوب تصاویر مطبوعی از صنعت تصویر را آزاد می­کند.

۸- پدرخوانده ­های توکیو (Tokyo godfathers، ساتوشی کن، ۲۰۰۳)

ساتوشی کن کارگردانی نیست که نامش تداعیِ کننده­ ی حکایات حیرت‌انگیز یا معجزه‌آسا باشد. هر چند از قضاپدرخوانده ­های توکیو دقیقاً به این سیاق پیش می‌رود، و امضای ویژه­ ی ساتوشی کن را از همان آغاز انیمه تا انتهایش بر خود دارد. پدرخوانده­ های توکیو یک فیلم کریسمسی الزامی برای همه­ ی انیمه دوستان است، فیلمی درباره ­ی سه بی‌خانمان که در شب قبل از کریسمس در خیابان به کودک رهاشده­ای برمی ­خورند و تصمیم می­گیرند که مادر کودک را پیدا کنند. شهرهای بزرگ در اغلب انیمه هایی که در متروپلیس واقعی یا خیالی رخ می­دهند مکانی غیرانسانی و درهم ­وبرهم هستند. هرچند زنجیره­ایی از اتفاقات در طی جستجوی سه کاراکتر متفاوت اتفاق می­ افتد، اما این نشان می­دهد که اتفاقات معجزه ­آسا حتی می­تواند در مکانی کم­ نور رخ دهد. جدای از عوامل بصری، شیوه ­ی ساتوشی کن در آمیختن ماهرانه ­ی عناصر فانتزی و واقعی با توجه باریک ­بین به نگه­ داشتن داستان در مرزی باورپذیر بسیار مشهود است.

۷- فرزندان گرگ (Wolf children، مامورو هوسودا، ۲۰۱۲)

این انیمه به عنوان داستانی رمانتیک و ساده، هانا دانشجوی جوانی را نمایش می ­دهد که عاشق پسری اسرارآمیز می­شود که او را در کنفرانسی مشترک همراهی می­کند. معلوم می­شود که معشوق او یک گرگینه است، اما شگفت ­آور است که این مسئله­ ی هانا نیست. داستان فرزندان گرگ بسیار به یک انیمه‌ی شوجو شباهت دارد (اینمه‌ی شوجو داستانی رمانتیک است که برای دختران جوان نوشته می­شود). هنگامی که معشوق هانا می­میرد او را با دو بچه ­ی گرگ‌نما ترک می­کند، کشمکش هانا برای بزرگ کردن بچه ­هایش ستیز کانونیِ این انیمه می­ شود. به ندرت چنین شخصیتِ زنِ تنهایی را بر پرده‌های سینما دیده‌ایم. او با دو بچه ­ای که نمی ­توانند غرایز حیوانی­ شان را کنترل کنند، زندگی خود را وقف تربیت آنها می­ کند و این کار را با رضایت و اشتیاق انجام می­دهد. هوسادا این زن تنها را بسیار غم­ انگیز به تصویر می­کشد و نشان می‌دهد که او چگونه زندگی خود را نثار خانواده اش می­کند، اما فیلم دلگرم کننده نیز هست، از این لحاظ که نشان می‌دهد چگونه کودکان و مادرشان سرانجام راهی برای خرسندی از زندگی پیدا می‌کنند.

۶- باد برمی ­خیزد (The wind rises، هایائو میازاکی، ۲۰۱۳)

برای کسانی که تنها به خاطر عناصر فانتزی متداول در فیلم­های میازاکی عاشق انیمه ­های او هستند، انیمه­ ی باد برمی­خیزد، انیمه ­ای تاریخی است که شاید برای شبی بزرگ انتخاب مناسبی نباشد. هرچند این انیمه کیفیت­های عالی خاص خود را دارد. میازاکی در نمایش ماشین‌ها عالی عمل می‌کند مخصوصاٌ در به تصویر کشیدن ماشین­های پرنده. باد برمی­خیزد داستان جیرو هیروکوشی است، مهندسی که طراح ژاپنی جنگاور است، اما طبق معمولِ آثار میازاکی، بیشتر از همین یک لایه در این داستان وجود دارد. خود هیروکوشی آدم رویاپردازی است که از ماشین­های پرنده و مهندسی می­ترسد ــ همچون خود میازاکی. هرچند، خودِ دیگرِ میازاکیِ حقیقی در فیلم کاراکتر کاپرونی است. این مهندس ایتالیایی با هواپیما هیروکوشی را به سفری فانتزی می­برد، جایی که آنها درباره ­ی آزادیِ ابدیِ پرواز و امکان ­های بی ­پایان مهندسیِ هواپیما گفتگو می­کنند. در حالی که کاپرونی درباره ­ی این ماشین­ ها به منزله­ ی ابزار نقل و انتقال رویاپردازی می­کند، هیروکوشی سلاح می­سازد؛ از این رو، اخلاق جنگ نیز مورد توجه قرار می­گیرد. آیا مسئولیتی شامل حال مهندسی می­شود که ماشین مرگ را می ­آفریند؟ به رغم این پرسش فلسفی غم­ انگیز، باد برمی ­خیزد به صورت افسانه­ ای زیبا درباره ­ی اشتیاق، عشق، و روح ژاپن باستان، و ماشین­ های پرنده باقی می­ ماند.

۵- پاپریکا (Paprika، ساتوشی کن، ۲۰۰۶)

ناخودآگاه و نیروی خطرناک رویاها موضوع اصلی انیمه ­های ساتوشی کن هستند. برای مثال در آبی کامل (۱۹۷۷) او داستان یک بازیگر عامه‌پسند را تعریف می‌کند که به وسیله ­ی یک طرفدار نامتعادل روحی دنبال می­شود.پاپریکا ما را به مرحله‌ای ژرف‌تر در ضمیر شبه‌آگاه فرو می­برد، یعنی به قلمروی رویاهای مادی، آنجاکه یک ماشین، که رویاهای بیماران را ثبت و آشکار می­کند، دزدیده می‌شود. در این نقطه، هر کسی که رویاپردازی می­کند در معرض خطر است، خصوصا وقتی مجرم ناخودآگاه جمعی را هدف می­گیرد و مردم را به رقص مرگ دعوت می­کند در حالی که این سزرمین رویا تدریجا به جهان واقعی یورش می­برد. با این حال، وقتی ساتوشی کُن از رویا صحبت می­کند واقعاً چه در سر دارد؟ کاراکتر چیبا که در جهان رویا به پاپریکای زیبا تبدیل می­شود، ارجاع آشکاری به فروید و کشمکش جنسی دارد. از این گذشته ارجاعات پنهانی بسیاری به فیلم­ هایی همچون تارزان،تعطیلات رمی، آبی کامل، و همچنین فیلم­های کوروساوا دارد، او خود صنعت فیلمسازی را به­ عنوان منبع اصلی وهم و درماندگی پیشنهاد می­دهد و سینما را آفریننده­ ی رویاهای زیبا می­داند.

۴- تکنوکینکریت (Tekkonkinkreet، میشل آریاس، ۲۰۰۶)

میشل آریاس کارگردانی زاده‌ی آمریکاست که در ژاپن کار می­کند. دانستن گذشته­ ی مولف، چه بسا ملزم می­کند تا مراقب هر نشانه ­ی کوچکی که تکنوکینکریت را از باقی فیلم­ های این لیست جدا می­ کند باشیم. آشکارترین بداعت او سبک هنری­ اش است. این بدیهی است که کاراکترهای انیمه همواره شبیه به ژاپنی ­ها نیستند، اما این کارگردان انیمه ­ی آمریکایی به شیوه­ای مطایبه‌آمیز این رسم کنار می‌گذارد. کاراکترهای آریاس بسیار دور از ظاهر چشم گنده­ی همیشگی در انیمه ها هستند ــ که البته این ظاهر را هم از آثار دیزنی وام گرفته اند ــ و خلاصه، بسیار شبیه به ظاهر واقعی ژاپنی هستند. باقی این تصاویر غنی، بازنمایی واقع‌گرایانه‌ی چشم­ انداز شهری است، چیزی که برای دیگر انیمیشن ­های ژاپنی بیگانه نیست، اما این انیمیشن­ ها بیش از همه در صحنه­ های فانتزی زندگی می­کنند و نفس می ­کشند.

در مقابل پس­ زمینه­ ی ستیز یاکوزا برای حکمرانی در متروپولیس خیالی، دو بچه­ ی خیابانی، سیاه و سفید، برای زندگی ­شان در سطح مادی و استعاری در یک زمان مشترک می ­جنگند. دومی همان است که لحظات غیرعادی­تری را به فیلم می­دهد. با واقعیت و فانتزی که در اغراق بصری در هم چفت می ­شوند. بصیرت خاموش سفید تجسم امید و عشق است در حالیکه سیاه در برابر نیروهای تاریک جهان بیرونیِ خصومت­ آمیز مبارزه می­کند.

۳- شبح در پوسته: بی‌گناه (Ghost in the shell: innocence، مامورو اُشی، ۲۰۰۴)

شبح در پوسته پیامد انیمه­ ی علمی تخیلی مامورو اوشی در ۱۹۹۵ است که با ترکیب انیمیشن سلولوئیدی با CGI انقلابی در این ژانر به پا کرد. در شبح در پوسته آخرین بقایای زیست ­شناختی بافت مغزی را به وجود آوردند که روحی که به بدن ماشینی ضمیمه شده است را به راه می­اندازد در حالی که در بی‌گناه (۲۰۰۴) این روح می­تواند دوچندان شود و به ­طور نامحدود تولید شود. مرز بین هستنده­ ی انسان و ماشینی در این انیمه بیش از حد مبهم می­شود. در این انیمه‌ باتو، یک کاراگاه سایبُرگ، می­کوشد تا به راز هولناک واقعه‌ی خودکشی ربات­ها پی ببرد. بر طبق نظر اوشی، خود (self) ضرورتاً به سلول­ های زیست­ شناختی ربطی ندارد و ربات ­ها می­توانند در خودکشی­ های شان بسیار انسانی ­تر از انسان‌هایی باشند که ماشین ­ها را برای ارضای غریزه ­ی زیست­شناختی ابتدایی ــ میل به تولید مثل ــ به طرز فریبنده ­ای می­ آفرینند.

از لحاظ تصویری، این فیلم راه انیمه‌های قدیمی پیش از خود را ادامه می­دهد. ترکیب چشم­گیر CGI و فرم ­های سنتی انیمیشن، سبک تمیز و دقیق، و حرکت سیالِ تصاویر شدیداً گیرای آن را موجب شده است. از آنجاکه این فیلم یک کارآگاه سایبرگ را نشان می‌دهد طبعاً خصیصه‌ی چهره‌ی مغموم سگی از نژاد باست هوند را هم به تصویر می‌کشد.

۲- متروپولیس (Metropolis، رینتارو، ۲۰۰۱)

در سال ۱۹۴۹، اوسامو تزوکا فیلمی ساخت که دلالت ­هایی شبیه به متروپولیس فریتز لانگ (۱۹۷۲) دارد. میشی، ربات انسانی ­شده در انیمه ­­ی او متولد شد. این اندروید درماندگی انسان را در نسبت با نیروی تکنولوژیک و ویرانگر میدان جنگ مدرن تجسم بخشید، بنابراین تعجبی ندارد که کاراکترهای کانونی اغلب انیمه­ های استیم ­پانک از این قرارند. در اقتباسی که در سال ۲۰۰۱ از این مانگا شد میشیِ تغییر جنسیت داده و به تیما تبدیل می­شود، اندروید مونث زیبایی که به موضوعِ عاطفه­ ی پسر انسانی، کنچی، بدل می­شود. در حالیکه در فیلم فریتز لانگ و نیز در مانگا، تمرکز اصلی بر اصطکاک بین طبقات اجتماعی متفاوت است، در انیمه تضاد بین انسان‌ها و ماشین ­های جایگزین به مسئله‌ی کانونی تبدیل می‌شود. متروپولیس اساساً ماجرای یک عاشق بی‌فرجام دیستوپیایی به سبک رومئو و ژولیت است و تا آخرالزمانی که به کنترل کامپیوتر درآمده اوج می‌گیرد. هر چند، نقطه‌ی اوج متروپولیس بسیار تماشایی‌تر از سایه ­­ی خفقان‌آورِ یک آسمان­خراش­ است.

۱-شهر اشباح (Sprited Away، هایائو میازاکی، ۲۰۰۱)

انیمه­ ی شهر اشباح که برنده ­ی اسکار ۲۰۰۳ شد افسانه ­ای جادویی درباره ­ی خدایگان و یک قهرمان است، افسانه­ ای درباره­ ی اینکه چگونه جهان مدرن به گذشته بی­حرمتی می­ کند، و سرانجام اینکه این انیمه از لحاظ تصویری مبهوت­ کننده است. هرچند همه ­ی این توصیفات استثنایی به نظر می‌رسند، اما دقیقاً چرا این فیلم میازاکی در دنیای غرب بسیار مشهور شد؟ داستان­های میازاکی معمولا حول موازنه بین طبیعت و قدرت باستانیِ خدایگان و برتری گستاخانه‌ی جهان انسانی دور می­زند. به جای ارجاعی قاطع به مادر‌ـ‌طبیعت (که در ناوسیکا در دره ­ی باد و پرنس مونونوکه مشهود است) در این فیلم، چی­ هیرو به جهانی غیرمادی وارد می‌شود که بیشتر جامعه ­ای قدیمی را فرا می­خواند. جامعه‌ای که بر پایه ­ی سنت ­ها ساخته شده، و در خطر قرارگرفتن زیر سایه‌ی یک جهان مدرن فن ­سالار و کارمحور است.

تلاش چی­ هیرو برای نجات والدین ­اش با کشمکش دختر کوچکی مقارن می‌شود که در دوره ­ی مدرن بزرگ شده، جایی که مدل خانواده ­ی قدیم از بین رفته. بنابراین، نیروی جادوییِ شهر اشباح در بازگوییِ یک داستان جهانشمول به شیوه­ای پریشان ­کننده و قرن بیست و یکمی است، که البته یک قاشق چای‌خوری از جادوی میازاکی هم به آن طعم داده است.

www.persianpishraneh.com

۱۰ دلیل ماجراجویانه برای سفر به ایسلند

۱۰ دلیل ماجراجویانه برای سفر به ایسلند

این مطلب توسط یکی از جهانگردان اروپایی به نام ماریا نوشته شده که ۱۰ دلیل برای سفر گردشگری به ایسلند را بیان کرده است و به شما نیز توصیه می کند که حتماً سفری به ایسلند داشته باشید.

من هر بار که درباره سفر به اروپا رویا پردازی می کنم, “ایسلند” در بالای لیست سفرهایم قرار دارد. دیدن تصاویر مختلف از زمین های یخی و خواندن داستان هایی درباره این کشور در وب, علاقه من برای رفتن به ایسلند را بیشتر می کند و مطمئنم به زودی این شانس را خواهم داشت که به آنجا بروم.

پس تا آن موقع درباره سفر خود رویاپردازی می کنم و تعطیلات ایسلندی ام را با ساخت یک لیست الهام بخش از همه مکان های دیدنی و تجربه هایی که آنجا خواهم داشت, برنامه ریزی میکنم. اما حرف زدن کافیست! در اینجا ۱۰ دلیل برای سفر کردن من و شاید شما به ایسلند وجود دارد را بخوانید.

www.persianpishraneh.com

۱۰-پیاده روی کردن روی توده های یخی

یکی از کارهای مورد علاقه من وقتی می خواهم واقعا یک کشور را تجربه کنم، پیاده روی است. پیاده روی شما را بهتر به طبیعت و روح یک کشور متصل می کند و پیاده روی روی یخ در ایسلند قطعاً یک تجربه یکتا در طول عمر است. با پیاده روی در ساحل جنوبی ایسلند حتی می توانید برخی آتشفشان ها و آبشارهای چشمگیر این کشور را ببینید.

۹-درون آتشفشان بروید

صحبت از آتشفشان شد، دلیل بعدی من برای اینکه خیلی دوست دارم به ایسلند سفر کنم این است که واقعاً می توانید وارد یک آتشفشان شوید. البته این از نوع آتشفشان های خاموش است، ولی همچنان تجربه ای باور نکردنی است. من دقیقاً نمی توانم اسم این آتشفشان را تلفظ کنم ولی هر آنچه که هست، این کار را باید انجام بدهم.

۸-غواصی در شکاف Silfra ایسلند

من از آب متنفرم. بخاطر همین است که تا حالا از انجام فعالیت های آبی دوری کردم. ولی هیچ چیز در دنیا نمی تواند جلوی من را برای داشتن بهترین تجربه غواصی در شکاف Silfra بگیرد؛ پدیده شگفت آور زیبا در زیر آب ایسلند. شهرت جهانی آن ثابت می کند که چقدر شیرجه زدن در آب های یخ زده شکاف Silfra می تواند شگفت انگیز باشد.

۷-رانندگی با ماشین برفی بروی یخ

ظاهراً چیزی به عنوان اتومبیل برفی روی یخ در ایسلند وجود دارد و من خیلی برای آن هیجان زده ام. تصور کنید که مکان های دیدنی و منظره های زیبا را در حالی که دارید روی یخ ماشین سواری می کنید تماشا کنید.

۶-دره Asbyrgi ایسلند

یکی دیگر از کارهایی که در این سفر دوست دارم انجام بدهم، پیاده روی فوق العاده در دره Asbyrgi در شمالی ترین قسمت کشور است. دیدن تصاویر آن برایم بسیار لذت بخش است و می توانم تصور کنم که چقدر عالی می شود، اگر در زندگی واقعی و از نزدیک آنجا را ببینم. همچنین چند افسانه بسیار هیجان انگیز در مورد تشکیل دره Asbyrgi وجود دارد که من واقعاً دوست دارم آنها را از مردم محلی بشنوم.

۵-مناظر خیال انگیز پارک Skaftafell ایسلند

Skaftafell منطقه ای در جنوب شرقی ایسلند است که در آن می توانید دیدنی ترین مناظر مثل آبشارها، رودخانه های یخبندان، جنگل های چوبی، مسیرهای پیاده روی و … را ببینید. آنجا هم چنین جایی ست که غار شگفت انگیز یخی Skaftfell وجود دارد.

۴-رفتن به آبشارهای مهیج

اینجا خانه بسیاری از آبشار های مهیج مانند Skógafoss ،Goðafoss یا Hjálparfoss است. من آبشارهایش را فقط در عکس ها دیدم ولی همین کافیست تا آنها را تبدیل به یکی از دلایل من برای سفر هر چه زودتر به ایسلند کند.

۳-غوطه ور شدن در چشمه آبی ایسلند

در واقع یکی از اهداف لیست سفر من, دیدن چشمه آبی (Blue Lagoon) در ایسلند است. این برای من تقریباً غیرواقعی به نظر می رسد، به همین خاطر خیلی خوشحال می شوم که در چشمه آبی غوطه ور شوم و مستقیماً تجربه اش کنم.

۲-دیدن ریکیاویک (Reykyavik)

پایتخت این کشور یعنی شهر ریکیاویک، یکی دیگر از مکان های افسانه ای است که من از دستش نخواهم داد. قدم زدن در اطراف بندر قدیمی، پیک نیک در نزدیکی حوضچه Tjörnin، دیدن کلیسای معروف Hallgrímskirkja، یا فقط پرسه زدن در اطراف شهر، همه این ها از نظر من خوب به نظر می رسند.

۱-دیدن شفق شمالی

دیدن شفق های شمالی همیشه در جایگاه شماره ۱ از لیست سفر من قرار دارد و ایسلند شرایط خوبی را برای نمایش شفق شمالی ارائه می دهد. این برای من باورنکردنی ست که این پدیده به صورت طبیعی رخ می دهد و تمام آسمان را روشن می کند. تنها چیزی که می خواهم این است که آنجا باشم و خودم آنرا ببینم.

www.persianpishraneh.com

ده فیلم برترِ مهیج و روانشناختی در قرن ۲۱

ده فیلم برترِ مهیج و روانشناختی در قرن ۲۱

بین همه‌ی هنرها، سینما بزرگترین رشته است آن هم به این خاطر که ترکیبی از همه‌ی هنرهاست. یک فیلم خوب ساختاری پیچیده ارائه می‌دهد، شبکه‌ای متراکم و انبوه از لایه‌هایی که با همدیگر به‌طور یکپارچه و درهم‌تنیده عمل می‌کنند. به یک معنا، سینما عملکرد روانِ انسان را منعکس می‌کند. به همین دلیل، سینما شکلی ایدئال برای تعریف‌کردنِ مضامین روانشناختی است. خصیصه‌ی اصلیِ قصه‌گویی سینمایی نیز به همین قرار است: موضوعات معمولی‌ خسته‌کننده‌اند اما وقایعِ پیش‌بینی‌ناپذیر و نابهنجاری‌ها منشاء علاقه و باعث رغبت مخاطبان هستند. برخی از ژانرها بر همین ایده اتکا دارند. در تاریخ سینما، یک ژانر خاص نماینده‌ی تصویرسازی از انحرافات روانشناختی است: ژانر تریلر یا هیجان‌انگیز [thriller].

www.persianpishraneh.com


۱۰- جزیره‌ی شاتر ( Shutter Island – مارتین اسکورسیزی)

اگر به سال ۲۰۱۰ برگردیم جزیره‌ی شاتر یکی از فیلم‌های سال بود بیش از همه سروصدا به پا کرد. با توجه به تیم برجسته‌ای که در پشت و جلوی دوربین در کنارِ مارتین اسکورسیزی و لئوناردو دی‌کاپریو جمع شده بودند، واکنش گسترده‌‌ی رسانه‌ای غافلگیرکننده نبود. اما از اینها گذشته، این فیلم اقتباس از رمان مبتکرانه‌ی دنیس لهان (۲۰۰۳) و یک اثر هیجان‌انگیزِ خوش‌ساخت با ژرفای روانشناختی بسیار است. یک مارشال آمریکایی به اسم تدی دنیلز و همکارش به جزیره شاتر می‌رسند که آسایشگاه و محل نگهداری مجرمانی با اختلالات روانی است. از خلال فرایند روایتی پی می‌بریم که ظاهرا عملکرد روانی ناهنجار این ساکنان جزیره تاثیری آزارنده بر دنیلز دارد. اکنون او مجبور است با نواحی پنهان ذهن و گذشته‌اش رویارو شود. جزیره شاتر فیلمی با جزئیات نمادین و اشارات استعاری بسیار است. همین اشارات باعث می‌شوند که ما بارها و بارها به تماشای فیلم بنشینیم. روایت این فیلم توازی‌ها و تناظرهای شایسته و جالبی با باشگاه مشت‌زنی [Fight Club] دیوید فینچر دارد. (در واقع، جزیره شاتر، به طرزی عالی از سبک روایت فینچری بهره می‌برد.) بعد از چند بار تماشای فیلم، جالب است که چطور تماشاگر در موقعیتِ مارشال ایالتی قرار می‌گیرد و تا نقطه‌ی اوج و گره‌گشایی نهایی به دنبال ارجاعات و نمادها می‌گردد. نقطه اوج فیلم را در ذهن مجسم کنید و به بیزاری آشکار دنیلز از آب بیندیشید. در صحنه‌ی افتتاحیه‌ی فیلم او ناگزیر است با دریازدگی‌اش دست و پنجه نرم کند و در صحنه‌ای دیگر وقتی دارد با یک بیمار زن مصاحبه می‌کند یک لیوان آب را از او دریغ می‌کند (مورد دوم اغلب به غلط به‌عنوان اشتباهی در تداوم فیلم به نقد کشیده شد). جزیره شاتر نمونه‌ای عالی از چشم‌انداز غرق‌شدن در قصه‌گوییِ سینمایی است. مخاطب در تمام مدت ۱۳۸ دقیقه‌ی فیلم، هم در لایه‌ی روایتی و هم در لایه‌ی صوتی‌تصویری، در جایگاه شخصیت اصلی قرار می‌گیرد. هیچ لحظه‌ای نیست که دنیلز در مرکزیت و کانونِ صحنه نباشد. صحنه‌ی افتتاحیه را به یاد آورید که دنیلز به آینه می‌نگرد. این زاویه به‌عنوان گشایش عالی فیلم عمل می‌کند، و مخاطب را در آینه قرار می‌دهد تا مستقیماً از چشمان شخصیت اصلی به وقایع بنگرد.

۹- ماشینیست (The Machinist- براد اندرسون)

تروِر رزنیک، یک متصدی ماشین یا ماشین‌کار است که به بی‌خوابی دچار شده و از کاهش وزن شدید و انزوای اجتماعی رنج می‌برد. از اینها گذشته با یک روسپی ملاقات‌‌هایی دارد و وقتی حین شام با پیشخدمتی به اسم ماری دیدار می‌کند فنجان قهوه‌اش می‌شکند. او بعد از یک تصادف وحشتناک در کارخانه‌ی ماشین، از چشم همکارانش می‌افتد و زندگی‌اش هم کاملا فرومی‌پاشد. حتی دیدارهایش با ماری و پسرش نمی‌توانند به زندگی او سامان دهند. در عوض، او باید با خاطره‌ای هولناک رویارو شود که در اعماق ضمیر نیمه‌‌هشیارش مدفون شده است. این فیلم بهترین نمونه‌ی تصویرسازی از تباهی روانشناختی و فیزیکی یک شخصیت است. بازی کریستین بیل جادو می‌کند و ژرفایی را که این شخصیت لازم دارد به آن می‌بخشد. هیکل شدیداً لاغر او هم مسحورکننده و هم مشمئزکننده است، و شخصیتش هم بر لبه‌ی باریکی میان رقت‌انگیزبودن و مرددبودن پیش می‌رود. این تضاد پیچیده است که رزنیک را به یک شخصیت گیرا اما غیرقابل اعتماد بدل می‌کند. فیلمنامه این فیلم نمونه‌ی خوش‌ساختی از یک پیرنگ هیجان‌انگیز است که تدریجاً پوست می‌اندازد و فاش می‌شود بی‌آنکه پیرنگ اصلی در خطوط داستانی متعدد یا لابه‌لای توضیحاتِ غیرضروری گم شود. نقطه‌ی اوج فیلم شایسته‌ی توجهی جداگانه است چون به‌عنوان سکانس نتیجه‌گیری فیلم، عالی عمل می‌کنند. اولا، نقطه‌ی اوج فیلم کل ماجرا را در پیوند با افتتاحیه‌ی هیجان‌انگیزش در یک قاب یکجا جمع می‌کند، و دیگر آنکه، یک گره‌گشایی غافلگیرکننده را صورت می‌دهد که با باقی روایت در انسجام و انطباق کاملی قرار دارد. زیباشناسی این فیلم بسیار متفاوت است. در رنگ‌پردازیِ فیلم از درجات تیره و روغنی استفاده شد که باعث می‌شوند فیلم و وضعیت سلامتی شخصیت اصلی بسیار بیمارگون به نظر برسد. ماشینیست از آن نوع آثار مهیج است که همه‌ی لایه‌های سینمایی را به شیوه‌ی خوش‌ساخت و متوازن به هم وصل می‌کنند، فیلمی که تصاویرش حتی چند روز پس از تماشا همچنان در ذهن بیننده باقی می‌ماند.

۸ـ دختری با تتوی اژدها ( The Girl With The Dragon Tattoo- نیلز آردن اُپلف)

اسکاندیناوی هم در ادبیات و هم در سینما آثار مهیجِ ترسناک ارائه می‌دهد. شاید این به خاطرِ چشم‌اندازهای شرورانه و ظلمت طولانی در آن اقلیم باشد که به عنصر شر یک بنیانِ پرثمر و بارور می‌بخشد. شاید سه‌گانه‌ی ملنیوم یا هزاره [Millennium] اثر استیگ لارسن که پس از درگذشت او منتشر شد، شناخته‌شده‌ترین دستاورد سینمای مهیج اسکاندیناوی باشد که چهار اقتباس سینمایی از آن‌ها ساخته شد (یک سریِ سه گانه‌ی اصلی و یک اقتباس آمریکایی از سوی دیوید فینچر در سال ۲۰۱۱). سال‌ها پس از یک واقعه‌ی شوم، میکل بلومکویست روزنامه‌نگار به یک کارخانه‌دار ثروتمند کمک می‌کند تا معمای ناپدیدشدنِ مرموزِ برادرزاده‌اش را حل کند. او طی تحقیقاتش، با بدگمانی و طرد خویشاوندان این تاجر پیر مواجه می‌شود و از لیزبث سلندر (با بازی خوب نومی رپیس)، که یک هکر کنجکاو است، کمک می‌گیرد. جستجوهای آنها به مغاک‌های تاریکی می‌رسد که توازنِ دروغین بورژوازی و حضور شر در خون این جماعت را افشا می‌کند. دختری با تتوی اژدها به شیوه‌ی خیلی از آثار هیجان‌انگیز اسکاندیناوی، به خاطرِ سبک سرسخت و سازش‌ناپذیرش برجسته است. بعضی صحنه‌ها سطح بالایی از وقار و تعادل را نشان می‌دهند که به حالتی از یک درک هراس‌آور منجر می‌شود (صحنه‌ی تجاوز به طور خاص شایسته‌ی ذکر است). در کانونِ این فیلم موضوعاتی چون انحرافات جنسی، فاشیسم، زن‌ستیزی و زنگ خطر حضورشان در طبقات شهری وجود دارد. این فیلم آثار مهیج درخشانی چون سکوت بره‌ها [The Silence of the Lambs] و هفت [Se7en] را به یاد می‌آورد، در حالی‌که سبک خاص خود را دارد و طی ۱۴۶ دقیقه‌ی پر تنش، محیط‌هایی پر رفت و آمد و شخصیت‌هایی پرداخت‌شده را به نمایش می‌گذارد.

۷ـ حیوانات شب‌زی (Nocturnal Animals- تام فورد)

حیوانات شب‌زی به کارگردانی تام فورد یکی از جالب‌ترین آثار هیجان‌انگیز سال ۲۰۱۶ است. سوزان، صاحب یک گالری، پس از دریافت یک فیلمنامه‌ی شوم از همسر سابقش، از زندگی بی‌احساس و ازدواجِ بی‌روح فعلی می‌گریزد تا روی این روایت شرارت‌بار تمرکز کند. حین خواندن آن فیلمنامه‌ی ارسال‌شده و طی پیشرفت قصه، سوزان با استعاره‌های نافذی مواجه می‌شود که به زندگی خودش مربوطند و بدین‌ترتیب زمان‌های گذشته و حال را به هم پیوند می‌دهد. این فیلم در اعماقش یک اثر مهیج روانشناختی است. روایتِ فیلم به نحوی بسیار استعاری رابطه‌ی بین شخصیت اصلی و همسر سابقش را به تصویر می‌کشد طوری‌که هر جزئیات فیلم به‌منزله‌ی یک تمثیل عمل می‌کند (برای مثال تخت‌خواب قرمزی را به یاد آورید که محل قطع رابطه‌ی این زوج در واقعیت است و نیز، کاناپه‌ای را در فیلمنامه‌ی مرد به یاد آورید که جسد همسرش پیدا می‌شود). این دلیل نشان می‌دهد که فیلم را می‌توان به دفعات دید. وانگهی، این فیلم گواهِ کیفیت و ذائقه‌ی فورد به عنوان یک طراح است. طراحیِ تولید در این فیلم آمیزه‌ای است از طراحی فضاها و پوشش‌ها (خصوصا در واقعیت وقتی گالری و خانه‌ی مجلل سوزان را به یاد بیاوریم) و گردوغبار (وقتی برهوت خشن و خاک‌آلود و وقایع خشونت‌‌بارش را به یاد آوریم). حیوانات شب‌زی گواهی است بر تاثیر عمیق دیوید لینچ بر ژانر هیجان‌انگیز در سینمای مدرن و نیز بر زیبایی‌شناسیِ فیلم‌های سوررئالیستی. از بزرگراه‌های بی‌پایان در برهوتی شبانه تا افرادی با هویت‌های دوگانه، از بانوان بسیار چاقی که برهنه می‌رقصند تا تصویرِ وضعیت‌های روانی‌جنسی و مغاک‌های انسانی، همگی آشکارا رد و نشان سینمای خاص لینچ را دارند.

۶ـ قوی سیاه (Black Swan – دارن آرنفسکی)

فیلمِ قوی سیاه در محیطِ باله در نیویورک می‌گذرد و قصه‌ی نینا سایرز بالرین را تعریف می‌کند که آرزو دارد که نقش اول را در تولید جدیدِ «دریاچه‌ی قوی» چایکفسکی به دست آورد، یک نقش دوم که قوی سفید و سیاه را با هم در خود جای داده است. او با تشویق مادرش که فردی معمولی است با تمام وجود روی هنرش تمرکز می‌کند. اما ضمن پیشرفت در کارش، با بیماری روانی خودش مواجه می‌شود، نوعی بیماری که باعث می‌شود او متناوباً بین دو نقشِ متضاد در نوسان باشد. فیلم‌های دارن آرنفسکی همواره با عناصر شرارت‌بار و زیباشناسیِ تیره و تارشان قابل تشخیص‌اند. فیلم قوی سیاه هم استثنائی بر این قاعده نیست. شاید این فیلم یکی از عمیق‌ترین روایت‌ها درباره‌ی شخصیت‌هایی باشد که از لحاظ روانی تحت فشارند. وسواس‌های کار باله‌ی نینا تدریجاً به یک نیروی خود‌ـ‌تخریبگر تبدیل می‌شوند و سلامتیِ جسمی و روحی او را به خطر می‌اندازند. هم‌زیستی مداومِ سفید و سیاه تقریبا در همه‌ی صحنه‌های فیلم همچون تصویری استعاری از وضعیت دوقطبی نینا سایرز عمل می‌کند (از طراحی صحنه تا طراحی لباس یا نورپردازی، همه‌چیز آکنده از یک نمادپردازی دقیق است). شخصیتِ ناتالی پورتمن پر از دوگانگی است؛ معصومیت و جنسیت، خیر و شر، دقت و حواس‌پرتی. همه‌ی این خصیصه‌های به یک شخصیتِ شدیداً پیچیده شکل می‌دهند، بدین‌ترتیب شخصیتی ساخته می‌شود که برای بیننده درکش بیش از پیش اهمیت دارد. قبلا درباره‌ی فیلم جزیره شاتر اشاره کردیم که کیفیت آثار مهیجِ روانشناختی بیشتر با چشم‌انداز سروکار دارد؛ یعنی شیوه‌ای که مخاطب بتواند با موقعیت شخصیت اصلی همذات‌پنداری کند. در بین فیلم‌هایی که پرتاب‌شدنِ شخصیت اصلی به ورطه‌ی جنون را به تصویر می‌کشند،قوی سیاه یک مثال درخشان است و از این بابت اهمیت زیادی دارد. فیلمبرداری متئو لیباتیک و ذهنیت تصویری‌ای که می‌سازد، عوامل اصلی برای انتقال موفق زاویه‌ی دید شخصیت اصلی هستند. استفاده‌ی او از نماهای روی دست که با جلورفتن فیلم هرچه بیشتر به لرزش می‌افتند، به نحوی عالی پیچش‌های درونی شخصیت را به تصویر می‌کشد و دائماً تنش فیلم را بالا می‌برد.

۵- دشمن (Enemy -دنیس ویلنوو)

در پنج سال گذشته، کارگردان کانادایی، دنیس ویلنوو آنقدر خوب کار کرد که برخی ادعا می‌کنند او می‌تواند یکی از استادان آینده‌ی هالیوود باشد. با فیلم‌هایی مثلِ «زندانیان» [Prisoners] که یک اثر مهیج درباره‌ی بچه‌دزدی است، با «سیکاریو» [Sicario] که فیلمی سرشار از هیجان درباره‌ی دارودسته‌های پخش مواد مخدر است، و با «ورود یا رسیدن» [Arrival] که یک ماجراجویی فلسفی و علمی‌تخیلی است، حالا دیگر نام او در محافل سینمایی بسیار شنیده می‌شود (فیلم بعدی او، «بلیدرانر ۲۰۴۹» یکی از فیلم‌های ۲۰۱۷ است که انتظارهای زیادی از آن می‌رود و تا همین حالا هم تصاویرِ پیش‌پرده‌هایش چشمگیر بوده‌اند). اما با وجود این تولیدات وزین در کارنامه‌ی کارگردان، درباره‌ی یکی از جالب‌ترین و اصیل‌ترین فیلم‌های او کمتر صحبت می‌شود. «دشمن» در سال ۲۰۱۳ پخش شد و با ستاره‌اش جیک جیلنهال، یکی از فیلم‌های تکان‌دهنده و از لحاظ روانشناختی تاثیرگذار طی چند سال اخیر بوده است. این فیلم بر اساس رمانِ «همزاد» به قلم نویسنده پرتغالی‌زبان خوزه ساراماگو ساخته شد و حکایت معلمی خسته را بازگو می‌کند که گرفتار زندگی کسالت‌بارش است؛ این معلم از زندگی‌اش راضی نیست، و تلخی‌های رابطه‌ی سردش با شریک زندگی‌اش مدام تکرار می‌شوند. اما او تصادفاً به وجود همزادش پی می‌برد. او برای گره‌گشایی از راز همزادش می‌کوشد با او تماس بگیرد. فیلم از شبکه‌ی مشترکِ استعاره‌های روانشناختی و موضوعاتِ بیناشخصی پرده می‌دارد. زیبایی‌شناسیِ فیلم شدیداً تحت تاثیرِ نوآورانی چون دیوید لینچ و استنلی کوبریک است و یک هاله‌ی شدیداً سوررئالیستی هم به فیلم می‌دهد. فیلمبرداری این فیلم به‌راستی حیرت‌انگیز است؛ تصویرهایی از معماریِ سیمانیِ بی‌رحم و آسمان خفه و هوای آلوده‌ی یک کلان‌شهر دیستوپیایی. این اثر مهیج پر از استعاره‌های دقیق، اشارات روایتی و نمادپردازی است، که به داستانی شدیدا پیچیده شکل می‌دهند. کلیت فیلم در همه‌ی سطوح سینمایی به‌خوبی ساخته و پرداخته شده و مثالی عالی از یک قصه‌گوییِ غیر‌ـ‌خطیِ هوشمندانه است. حتی روزها پس از تماشای این فیلم باز هم ماهیتِ تاثیرگذارش به ذهن خطور می‌کند و ما را وامی‌دارد تا رازهای روایت مبهمش را حل کنیم.

۴ـ پنهان (Caché – میشائیل هانکه)

با توجه به روایت کُند و تصاویر کم‌حرفش برخی نمی‌پذیرند که این فیلم یک اثر مهیج است اما در واقع «پنهان» [] ساخته‌ی فیلمساز اتریشی میشائیل هانکه عمیقاً مهیج است و حتی لرزه بر اندام ما می‌اندازد. تعلیق فیلم محصولِ پیچش‌های شخصیتیِ دقیق و تصویرسازی دقیق از تنش‌های روانشناختی و گناه سرکوب‌‌شده درون یک خانواده‌ی هسته‌ای ظاهرا بهنجار است. برخوردِ سینمایی با شرِارتی که درون بورژوازی غربی شکوفا می‌شود موضوع جدیدی نیست؛ به طور خاص، آلفرد هیچکاک و دیوید لینچ پیشگام سایر استادان در این نوع قصه‌گویی بوده‌اند. اما در حالی‌که تناظرهای مشخصی بین این سه کارگردان وجود دارد، هانکه سبکی خاص در به تصویرکشیدن ویژگی‌هایی متمایز دارد. یک کارمند تلویزیونی اهل پاریس ویدئوهای مشکوکی دریافت می‌کند که نشان می‌دهند خانه او دارد مشاهده و رصد می‌شود. خانواده که در ابتدا این ویدئوها را به‌عنوان یکجور شوخی زشت اما بی‌خطر تلقی می‌کند بعدا از سوی فرستنده‌ی ناشناس تهدید می‌شود، و این اتفاق به فاصله‌ی بین شخصیت‌ها و به تحول ساختارِ اعتماد می‌انجامد. مرد خانواده بعد از پیگیری یک سرنخ با دوستی الجزایری مواجه می‌شود که زمانی در خانه‌ی پدری‌اش سکونت داشت. این ملاقات باعث اوج‌گرفتنِ ناخودآگاهانه‌ی برخی احساسات عمیق او می‌شود. شیوه‌ی استادانه‌ی ساخت این فیلم تاثیرگذار است. فیلم هیچ موسیقی متنی ندارد، و در عوض شدیدا بر طراحی موثر اصواتی ناپیوسته و اغلب آرام اتکا می‌کند. نگاهِ «غیرسینمایی» این فیلم با گرایش‌های ناممکنِ داستان دست و پنجه نرم می‌کند و با تصویرسازی یک سناریوی ممکن و ترس‌های اولیه‌ی جوامعِ بشری، اضطراب‌های ایجادشده را تشدید می‌کند. بخش عمده‌ای از فیلم در فضای محدود و بسته‌ی آپارتمانِ خانواده می‌گذرد. فضایی که تحت سلطه‌ی سایه‌های تاریک، روشن و بِژ قرار دارد و در داستان‌هایی که روایت فیلم طرح می‌کند گردابی به وجود می‌آورند. در نگاه اول، این فیلم یک داستان بسیار شخصی با زمینه‌ی خانوادگی است، اما در زیر لفاف سطح، مضمون بسیار شایسته‌تر و جهانشمول‌تری واقع شده است. فیلمِ هانکه همچون اظهار نظری نجیبانه درباره‌ی رابطه‌ی بین جماعت‌های فرانسوی و الجزایری است، که در سال ۱۹۶۱ به نقطه‌ی اوج غم‌انگیزش، معروف به «شبِ سیاه» رسید، یعنی همان زمانی که پلیس صدها معترض الجزایری را کشت. دست‌کم از زمان پخشِ «پنهان» هیچ شکی در این باره وجود ندارد که هانکه وجدان بیدار سینمای اروپاست.

۳ـ پیر پسر یا اولدبوی (Old boy – پارک چان‌ـ‌ووک)

سینمای کره‌ی جنوبی یکی از مهمترین و شاخص‌ترین زیبا‌شناسی‌ها را در دنیای سینما دارد. خصوصاً قرن ۲۱، با فیلمِ «پیر پسر» یکی از فیلم‌های واقعا ارزشمندِ هنری از این سینما را به خود دیده است، فیلمی که احتمالا در صدر فهرست بهترین فیلم‌های کره‌ای می‌نشیند. این فیلم از زمان پخش‌اش، جایگاهی کالت [cult] و پرطرفدار کسب کرده و یک منبع تاثیرگذار بر سایر فیلم‌ها بوده است، و البته نه فقط فیلم‌های کره‌ای. می‌توان این فیلم را به‌عنوان برداشتی پسامدرن از تراژدی‌های یونانی مثل «اُدیسه» یا «اُدیپ» توصیف کرد (نام شخصیت اصلی اُ دی‌ـ‌سو کاملا شبیه آن آثار یونانی تلفظ می‌شود). این فیلم پیشگام موج نوی سینمای کره جنوبی است. مردی میانه‌سال پس از حبس‌شدن در هتلی و گذراندن ۱۵ سال در انزوای مطلق شروع به انتقام‌گیری علیه قاتل همسرش می‌کند. «پیر پسر» اساساً فیلمی درباره‌ی انتقام است (فیلمساز چند فیلم با این مضمون ساخته است از جمله «خدمتکار» [The Handmaiden] در سال ۲۰۱۶ که یقیناً شایسته‌ی حضور در این فهرست هم هست). به زبان ساده، میل به انتقام بر نوعی جبران یا نوعی تلافیِ روانشناختیِ بی‌عدالتی اتکا دارد، و همین هم فیلم را بع مثال عالی یک اثر مهیج روانشناختی بدل می‌سازد. پارک چان‌ـ‌ووک که دنیای فیلمش آکنده از رازهای پیچیده، محرم‌آمیزی، خودکشی و خشونت شدید است، راهی پیدا کرده تا مخاطبش را از دل هزارتوی انحرافات هدایت کند. «پیر پسر» آمیزه‌ای از سوررئالیسمِ وهم‌آلود، ملودرام کافکایی، و افسانه‌ی پریان مدرن است.

۲ـ یادآوری (Memento -کریستوفر نولان)

کریستوفر نولان بعد از اولین فیلمش، «تعقیب» [Following] در سال ۱۹۹۸، «یادآوری» را ساخت که باعث ورودش به هالیوود شد. فیلمنامه‌ی این فیلم را برادرش، جاناتان نوشت که احتمالا هنوز هم بلندپروازانه‌ترین و تجربی‌ترین رویکرد اوست. معمای ساختار روایی نظمِ بازگشتی و وارونه‌ی آن است. فیلم با پایان‌بندی شروع می‌شود و داستانش را هم با صحنه‌هایی متوالی تعریف می‌کند که هر صحنه در ترتیبِ واقعیِ رویدادها صحنه‌ی قبلی محسوب می‌شود. وانگهی، بعضی صحنه‌ها که سیاه و سفید به نمایش درمی‌آیند در نظمِ گاهشمارانه و بنا به زمان جاری نشان داده می‌شوند و به‌عنوانِ پیش‌ـ‌قصه‌ی روایت واقعی فیلم عمل می‌کنند. این فیلم که واقعاً گیج‌کننده به نظر می‌رسد شاهکارِ قصه‌گوییِ نامتعارف و غیرقراردادی است؛ فیلم ترتیبی می‌دهد تا مخاطب را طی ۱۰۹ دقیقه به تجربیاتِ شخصیت اصلی گره بزند. لئونارد که از خسران حافظه‌ی کوتاه‌مدت رنج می‌برد می‌کوشد معمای تجاوز و قتل همسرش را حل کند. او برای آنکه فرایند تحقیقاتی‌اش را به خاطر بسپارد به دوربین پولاروید و تتوهای روی بدنش اتکا می‌کند. در حین جستجوها پلیسی مشکوک به نام تدی و پیشخدمتی به نام ناتالی نیز با او همراه می‌شوند. به خاطر نظمِ بازگشتی و معکوسِ فیلم، مخاطبان ــ و نیز شخصیت اصلی ــ این احساس پر از تشویش را دارند که دارند حافظه‌ی کوتاه‌مدت‌شان را از دست می‌دهند. وانگهی، هر دو شخصیت مکمل، تدی و ناتالی حاملِ میزان زیادی عدم اطمینان و بی‌اعتباری هستند زیرا اهداف‌شان برای ما مبهم است. مجموعه‌آثار کامل نولان این نوع از وسواس نسبت به مسئله‌ی زمان و امکانات سینماییِ به تصویرکشیدنِ زمان را نشان می‌دهد. برخورد او با زمان در «یادآوری» اولین حرکت عمیق او در عرصه‌های تجربی را نشان می‌دهد که روایت را از ماهیتِ خطی‌اش جدا می‌کند (فیلم جدید او «دانکرک» نمونه‌ی درخشان دیگری از به تصویرکشیدنِ زمان و ‌درهم‌تنیدنِ خطوط زمانی با یک ساختار روایی منسجم است). فیلم «یادآوری» حتی بعد از ۱۷ سال هنوز بداعت و اصالتش را از دست نداده است و حقیقتاً می‌توان ادعا کرد که یک نقطه‌ی اوجِ سینمای غیرخطی به حساب می‌آید.

۱ـ جاده‌ی مالهالند (Mulholland Drive – دیوید لینچ)

تماشای فیلمی از دیوید لینچ را می‌توان اینطور توصیف کرد: واردشدن به کابوسِ کسی دیگر. اگر این حرف درست باشد پس «جاده‌ی مالهالند» اصلی‌ترین فیلمِ لینچ است. روایت این فیلم شدیداً پیچیده است، و با این‌حال به عمیق‌ترین لایه‌های روان آدمی رخنه می‌کند. «جاده مالهالند» یک اثر مهیج روانشناختی به عمیق‌ترین معنای کلمه است. دلایل ما برای این ادعا فقط به مضامین روانشناختی فیلم مربوط نمی‌شود (هرچند برخی از قسمت‌هایش تصاویری عالی هستند که از ذهن شخصیت اصلی جداشده‌اند). آنچه اهمیت بیشتری دارد توانایی فیلم در پرداختن به روان بیننده است. فیلم لینچ از طراحی صداهایش که مخاطب را در خود غرق می‌کنند تا شدت برخی صحنه‌ها، حس‌های مخاطب را نشانه می‌رود تا مکان‌هایی را لمس کنند که در نواحی شبه‌آگاهِ ذهن بشر پنهان‌اند. از این‌رو، تحلیلِ صحنه‌های خاص یا کیفیتِ سینمایی «جاده مالهالند» واقعاً بی‌مورد و زائد است. از «جاده‌ی مالهالند» اغلب به‌عنوان عظیم‌ترین فیلم قرن ۲۱ نام برده می‌شود (شبکه‌ی BBC این فیلم را در صدر فهرست بهترین‌های سال ۲۰۱۶ خود قرار داد.) این فیلم شاید یکی از بحث‌انگیزترین فیلم‌های همه‌ی ادوار باشد. حرف چندانی نمانده، جز اینکه بر شأن و جایگاه این اثر به‌عنوان فیلمی اساسی در بین آثار مهیج روانشناختی و یکی از تجربیات نیرومند سینما تاکید کنیم.

www.persianpishraneh.com

شیرینی سالم : ۵ پیشنهاد سالم برای کسانی که از شیرینیجات دل نمی کنند

شیرینی سالم : ۵ پیشنهاد سالم برای کسانی که از شیرینیجات دل نمی کنند

شیرینی سالم هم مگر داریم؟ شاید با خوردن شیرینیجات همیشه احساس گناه می کردید که حتماً با خوردن فلان شکلات چاق می شوم. محبوبیت شیرینیجات و شکلات نه در بین کودکان، بلکه در بین بزرگسالان نیز بسیار زیاد است. پیدا کردن جایگزین سالم برای شکلات و شیرینی، کار سختی نیست فقط احتیاج به کمی حوصله و دقت دارد.

دوباره به فصلی از سال رسیده ایم که شیرینی و شکلات همه جا هست! از تبلیغات تلویزیونی گرفته تا شکلات خوری های خمره ای شکل روی میز، شیرینی ها اسم شما را بی وقفه فریاد می‌زنند، اما به حجم عظیمی از کالری که این شیرینی ها با خود می‌آورند فکر کنید! نگران نباشید، ۵ پیشنهاد ویژه و سالم برایتان دارم که هوس شما به خوردن شیرینی را فرو می‌نشاند.

www.persianpishraneh.com

ترکیب آب نبات و شکلات با شیرینی سالم

با مخلوط کردن آب نبات و شکلات مورد علاقه تان با خوراکیهای سالمتر، اشتیاقتان به خوردن شیرینی را پاسخ می‌دهید بی آنکه زیاده روی کنید.

مثلا اسمارتیز M&M یا کشمش را با ذرت، غلاتی که فیبر زیادی دارند، میوه های خشک یا یخ زده مخلوط کنید تا یک میان وعده ترد و خوشمزه باشد که نیاز ذائقه شما به شیرینی را تامین می‌کند.

اگر دوست دارید طعمی که امتحان می‎‌کنید کمی خامه ای و لطیفتر باشد، ماست یا پنیر بی نمک و کم چرب به آن اضافه کنید و اگر به دنبال طعمی خارق‌العاده هستید، افزودن سیب و دارچین را هم فراموش نکنید.

شیرینی بخورید، اما کم!

خوشبختانه آب نباتها و شکلاتهای مورد علاقه همه ما در بسته بندیهای بسیار کوچک هم عرضه می‌شوند. به ویژه در نزدیکی جشنهای مهم، بسته های کوچک این شیرینیها به راحتی در دسترس همگان است که برای بچه ها و بزرگترهایشان، مناسبند.

بعضی از این شکلاتهای کوچک، واقعا ارزشش را دارند؛ مثلا باید ۷ تا ۳Muskeeters بخورید تا ۱۷۰ کالری به بدنتان برساند. البته با این وجود، توصیه من این است که به ۳ یا ۴ تا بسنده کنید!

با خودتان صادق باشید و پوست شکلاتهایی را که خورده اید، حتما دم دست نگه دارید. این کار باعث می‌شود حساب شکلاتهایی که خورده اید از دستتان در نرود. مطالعات نشان می‌دهد که یادآوری بصری (مثل همین پوستهای شکلات) باعث می‌شود بدانید چقدر شیرینی خورده اید و زیاده روی نکنید.

با دقت انتخاب کنید

همه ما می‌دانیم که ارزش غذایی شکلاتها تقریبا صفر است، اما در عین حال کالری بالایی هم ندارند و اگر انتخاب درستی داشته باشید، می‌توانید بدون اینکه رژیمتان خراب شود، شکلات بخورید.

خود من وقتی هوس شکلات می‌کنم، آب نباتهای سفت یا آب نبات چوبی را انتخاب می‌کنم که خوردنشان زمان زیادی لازم دارد. آدامس هم گزینه خوبی است. ۱۷ تا آدامس آلبالویی Twizzler،حاوی ۱۴۰ کالری است و یک بسته Toostie Roll، فقط ۵۰ کالری دارد. بنابراین از خوردن شیرینی لذت ببرید، بی آنکه عذاب وجدان بگیرید!

با میوه ها دوست باشید

میوه ها منیع غنی ای از ویتامین و مواد معدنی هستند که علاوه بر ارزش غذایی بالا، شیرینی طبیعی شان برای مواقعی که هوس شیرینی کرده اید، بسیار مناسب است.

آیا می‌دانستید که می‌توانید ذائقه تان را طوری تربیت کنید که خوراکیهای سالمتری را هوس کند؟ اگر عاشق شیرینی هستید، این کار کمی سخت خواهد بود و زمان خواهد برد اما اگر بیشتر میوه بخورید، میلتان به شیرینی هم به طعم شیرین میوه ها عادت خواهد کرد. پس این بار که هوس شیرینی کردید، یک میوه شیرین را امتحان کنید!

به جای تارت میوه، خود میوه را امتحان کنید؛ انگور و آناناس گزینه های خوبی هستند. نه اینکه دیگر هرگز شکلات و آب نبات نخورید، نه! اما خوردن آنها را به موقعیتهای ویژه موکول کنید. من همیشه مقداری میوه تازه در دسترس دارم تا اگر دلم خواست بصورت یخی یا تازه بخورم.

جایگزین بهتری پیدا کنید

اگر هوس شکلات کرده اید، یک رول شکلات تنها انتخابی نیست که دارید. یک لیوان هات چاکلت کم کالری یا توت فرنگیهای با روکش شکلات را امتحان کنید. حتی شکلات تلخ، که منبعی غنی از آنتی اکسیدان است را می‌توانید تبدیل به شیر شکلات کرده و بنوشید.

البته هزاران هزار شکلات کم کالری هم هست که اگر عاشق شکلات هستید، می‌توانید آنها را انتخاب کنید. به دنبال طعمهایی باشید که برای شما تداعی گر طعم شکلات موردعلاقه تان باشد. مثلا اگر Snickers دوست دارید، شکلاتهای کاراملی کم کارامل را امتحان کنید یا اگر عاشق Reeses هستید، سراغ شکلاتی بروید که طعم کره بادام زمینی داشته باشد. Quaker هم شکلاتهای فوق‌العاده ای دارد که ترکیب عسل و گرانولا هستند و عاشقشان خواهید شد!

www.persianpishraneh.com

آفتاب سوختگی و ۷ راه برای بهبود پوست

آفتاب سوختگی و ۷ راه برای بهبود پوست

آفتاب سوختگی در تابستان از هر فصل دیگری راحت تر رخ می دهد. کمی غفلت باعث سوختن پوستتان می‌شود و باید به فکر بهبهود آفتاب سوختگی های پوست بدنتان باشید.

از پوستتان در برابر آفتاب به اندازه کافی محافظت نکرده اید و پوستتان سوخته است. این درس دردناک، به شما خواهد آموخت که در آینده، به خوبی از پوستتان محافطت کنید. اما در حال حاضر، رعایت ۷ توصیه متخصصین پوست به شما کمک می‌کند تا پوستتان را که بیش از حد در معرض تابش آفتاب بوده است، از سوزش و درد نجات دهید. طبق معمول بهترین توصیه پیش گیری است پس ضد آفتاب ها را فراموش نکنید.

www.persianpishraneh.com

به هنگام آفتاب سوختگی توصیه های زیر را رعایت کنید

۱- لباس راحت بپوشید

دکتر «شرن ادریس»، متخصص پوست و عضو انجمن متخصصین پوست، می‌گوید: «ساعات اولیه پس از وقوع آفتاب سوختگی، پوست شما نیاز به تنفس دارد. بدن شما با افزایش میزان گردش خون در نواحی آسیب دیده در پی پاسخ به سوختگیهای ایجاد شده است تا بهبود آنها را سریعتر کند. در نتیجه اکیدا از پوشیدن لباسهای تنگ خودداری کنید.»

به منظور جلوگیری از التهاب بیشتر، که ممکن است موجب بروز تورم و تاول شود، بهترین کار این است که لباس گشاد و خنک بپوشید.

۲- قرص خوردن

دکتر ادریس توصیه می‌کند برای کاهش تورم و قرمزی پوست، از قرصهای ضد التهاب نظیر ایبوبروفن یا آسپریناستفاده کنید. داروها همچنین از بروز حس سوزش شدید هم جلوگیری می‌کنند. خانم ادریس می‌گوید: «در فازهای اولیه آفتاب سوختگی، پوست شما ملتهب است و افزایش گردش خون در نواحی آسیب دیده نیز باعث افزایش التهاب در این نواحی می‌شود.»

۳- آرامش برای بدن

شاید بدیهی به نظر برسد، اما برای پایین آوردن دمای بدنتان باید از روشهایی استفاده کنید که خنک تر شوید و بهترین راه، حمام یا دوش آب سرد است. پیشنهاد می‌شود از لوسیونها یا نرم کننده های ملایم استفاده کنید تا هم دمای بدن را پایین آورده و هم پوستتان را نرم کنید.

بعد از بیرون آمدن از حمام، بدنتان را با با ملایمت بسیار خشک کنید تا از ایجاد ترک یا ترکیدن تاولهایتان جلوگیری کرده و اجازه دهید پوستتان رطوبت طبیعی خود را حفظ کند. چرا که خشکی پوست یکی از شایعترین مشکلات پس از آفتاب سوختگی است.

۴- به تاول ها دست نزنید

دکتر ادریس می‌گوید: «ممکن است وسوسه شوید با تاولها ور رفته و آنها را بترکانید. اما اکیدا این کار را نکنید. تاولها زمانی روی پوست ظاهر می‌شوند که لایه پایین تر پوست که آن را با عنوان «درم» می‌شناسیم، از لایه های سطحی پوست جدا می‌شود. این امر، باعث ایجاد دانه هایی آبدار شده که حاوی فاکتور رشد و در عین حال التیام است. با ترکاندن این تاولها، سد مقاومت و محافظت طبیعی بدنتان در برابر آلودگی ها را شکسته و پوست آسیب دیده تان را در برابر آلودگی و مواد حساسیت زا قرار می‌دهید.»
به جای این کار، یک لیف نرم را در مخلوط شیر و یخ فرو برده و بعد به مدت ۵ دقیقه روی پوستتان قرار دهید.ابدا آن را روی پوستتان نمالید. شیر، تورم و التهاب را فرونشانده و یخ باعث پایین آمدن دمای بدن و تنظیم فشار خون در رگهای سطح پوست می‌شود. در نتیجه قرمزی و تورم پوستتان کاهش خواهد یافت.

۵- پوستتان را تسکین دهید

سوزش پوستتان را با آغشته کردن آن به کرم آلوئه ورا یا لوسیون سویا تسکین دهید. پوستی که در اثر آفتاب سوخته است، بسیار خشک و شکننده است، بنابراین سعی کنید آن را با کرمهای بهبود دهنده چرب کرده و اکیدا از مرطوب کننده هایی که پایه الکلی دارند استفاده نکنید. دکتر ادریس توصیه می‌کند: «پس از حمام آب سرد، لوسیونها را به پوست مرطوبتان بمالید تا رطوبت مورد نیاز آن را تامین کنید. اگر صورتتان سوخته و سرخ شده است، از یک ماسک خنک کننده استفاده کنید که حاوی مواد ضد التهاب و نیز مواد آبرسان باشد.»

۶- از درمانهای تکمیلی استفاده کنید

اگر تمامی کارهایی را که پیش از این گفته ایم، انجام داده اید و هنوز حس می‌کنید در آتش می‌سوزید، از داروهای قویتر استفاده کنید. پماد هیدروکورتیزون می‌تواند التهاب و سوزش را کاهش داده و موقتا درد شما را تسکین دهد.

۷- بگذارید پوستتان کم کم بهبود یابد

دکتر ادریس هشدار می‌دهد: «وقتی که تاولها خودبخود ترکیدند، از دست کاری، کندن، فشار دادن یا تحریک آنها خودداری کنید تا جای زخم آنها روی پوستتان باقی نماند. به رغم زشتی ظاهریشان، این لایه های پوستی از بخشهای آسیب دیده ای که زیرشان قرار گرفته اند محافظت می‌کنند.»

او حتی توصیه می‌کند برای تسریع فرایند بهبود، تا جایی که می‌توانید لباس نپوشید. هنگامی که پوست اندازی طبیعی بعد از آفتاب سوختگی شروع شد، پوستتان را آزاد بگذارید. فقط از سر تا پایتان را به کرمی آغشته کنید که حاوی سرامید و لیپید باشد.

www.persianpishraneh.com

first
161718192021
22
232425
last